سینما وضع خوبی ندارد. فیلمهای ضعیف با بودجههای کلان ساخته میشوند و تنها مقابله ما با این وضع اسفناک تنها سلاحمان یعنی نقد است. اما از طرفی واقعیت این است که بعضی از فیلمها به قدری بد هستند که اصلا نیازی به نقد آن نیست. یعنی نمیشود از فیلم نوشت. همهچیز در سطح یک شوخی باقی مانده است. به قول ما سینماییها، فیلم ما قبل نقد است. Borderlands نیز دقیقا چنین چیزی است. اثری به شدت ضعیف، بد و مضحک که حتی با تلاش هم چنین بد نمیشد.
سالهاست که سینما با فیلمهایی به عنوان فیلم پاپ کورنی مواجه شده؛ متاسفانه عنوانِ فیلم پاپ کورنی بر قضاوت مخاطب تاثیر منفی گذاشته است. یعنی فیلم پاپ کورنی بازهم المان و معیارهایی دارد. اما اینکه به هر اثر مزخرفی برچسب فیلم پاپ کورنی بزنیم، اصلا و ابدا درست نیست. در راستای این ادعای بنده باید بگویم که فیلم Borderlands اصلا پاپ کورنی نیست. حتی موفق نمیشود یک دقیقه مخاطب را جذب فضای خود کند. Borderlands بیشتر از اینکه یک فیلم باشد، یک شوخی است. گویی فیلمساز با قصد مزاح این اثر را ساخته؛ وگرنه عنوانِ فیلم پاپ کورنی برای Borderlands به مثابه اسکار است! تمام این موارد هم از همان پلات مشخص میشود. لیلیث در فیلم Borderlands یک قانونشکن بدنام است که طی اتفاقاتی و صرفا به خاطر پول مجبور میشود به سیاره محل تولدش یعنی پاندورا بازگشته و دختر مدیرعامل شرکت اتلس را بیابد. در همین راستا، او با شخصی به نام رولند آشنا میشود که نظر لیلیث درباره ماموریت را تغییر میهد.
خب داستان درباره چیست؟ اصلا داستانی وجود دارد؟ فیلم با یک نبرد فرار از زندان آغاز میشود. کوین هارت در نقش رولند دختری را از زندان آزاد کرده و به همراه این دو، شخصی قوی هیکل و گویا کودن که تا پایان هم مشخص نمیشود کیست، فرار میکنند. سپس شخصیت اصلی داستان یعنی لیلیث با بازی کیت بلانشت، در ازای دریافت پول قبول میکند که دختر را پیدا کند. تمامی این پلات و شخصیتها و غیره حول محور سوالی گرد هم میآیند که چرا؟ چون این دختر قرار است گنجینهای اسرارآمیز را باز کند؟ از کجا میدانند که این دختر همان دختر موعود است؟ چرا از میان این همه مزدور این لیلیث بود که انتخاب شد؟ چرا کوین هارت از گروه جدا شده و به دنبال راه درست است؟ اصلا گروه و سازمان اتلس چیست؟ چرا ارتش دارد؟ میتوانم هزاران سوال دیگر بپرسم اما هیچ کدام جوابی قانعکننده نخواهد داشت چرا که Borderlands اصلا فیلمنامه ندارد. گویی چند بازیگر دور هم جمع شدهاند و سعی کردهاند اثر سرگرمکننده بسازند، اما هم وقت خودشان را تلف کردند و هم وقت ما را.
بحث تحلیل فیلمنامه Borderlands واقعا بیمعنی است. همانطور که نوشتم Borderlands اصلا فیلمنامه ندارد. اما اگر بخواهیم کمی در داستان پیش رفته و با نگاه نقادانه آن را زیر ذرهبین ببریم؛ باید اول از همه از فضای Borderlands آغاز کنیم. فضایی که دقیقا کپی است. کپی ناشیانه از جنگ ستارگان، مد مکس و Arcane: League of Legends که فیلمساز نتوانسته هیچکدام را شخصی کند. این کار چنان کوچک است که حتی نمیشود گفت پلات دزدی است!
فضاسازی Borderlands در روایت اولیه کیت بلانشت، کپی از جنگ ستارگان است، در صحرا از مد مکس و در شهر کپی از آرکین. اصلا گریم بانو کیت بلانشت را در نظر بگیرید. آیا دقیقا کپی از شخصیت “وای” در انیمیشن آرکین نیست؟ حتی مدل مو، تیپسازی و غیره هم از وای گرفته شده. اما سوال این است که آیا سن کیت بلانشت به این نقشها میخورد؟ این بازیگر ۵۵ ساله با حضور در نقش دختری که از تیپ حداقل ۲۵ ساله است، خود را خیلی کوچک کرد. اصلا حضور در این فیلم برای بانو کیت بلانشت که بازیگر فوقالعادهای است، کسر شان به حساب میآید. کسی که در همین چند سال اخیر با بازی شاهکار در فیلم “تار” نشان داد که کیست و چه قدرتی دارد. کیت بلانشت با صدای خاص، چهره قدرتمند و اکت حرفهای تنها مناسب نقشهایی همچون تار در این سن است. اما اینکه بخواهد در فیلم Borderlands بدرخشد، اصلا در حد او نیست. فیلم هم که قطعا نمیتواند از قابلیتهای بلانشت استفاده کند.
در کنار کیت بلانشت بزرگ که خودش را حیف کرد، چندین بازیگر معروف دیگر همچون کوین هارت هم در Borderlands حضور دارند. اما برخلاف کیت بلانشت این بازیگرها دقیقا مناسب چنین مزخرفاتی هستند. نمونهاش همین کوین هارت که نه کمدین بامزهای است و نه بازیگر قابلی. اما هرچه باشد در کمدی مخاطب او را شناخته؛ اما فیلمساز محترم در این فیلم به او یک نقش جدی داده است. همین موضوع نشان میدهد که کارگردانی فیلم Borderlands در چه حدی است! دیگر بازیگرها هم که نه بازیگرند و نه شخصیت دارند. دختر کوچک به نام تینا، بازیگری بسیار بد و کاراکتری مسخره دارد. خندیدنهای الکی، خرگوش پرت کردنهای بیتوضیح و دیالوگهای سطحی. شخصیت مکملی تینا یعنی کریگ هم صرفا یک مرد قوی هیکل است که نه میدانیم چرا این همه به تینا علاقه دارد و نه میدانیم کیست. در سوی دیگر فیلم باید این شخصیتهای ضعیف را در فضایی تحمل کنیم که اصلا ساخته نشده است. یعنی سیاره پاندورا نه معنی دارد، نه محافظ سیاره معنی دارد، نه معلوم است این اژدها و رباتها و غیره چه هستند و مهمتر از همه گنجینهای است که برای مخاطب دغدغه نمیشود. پرده سبز هم که کاملا دم دستی انتخاب شده و حتی در بسیاری از صحنهها میتوان متوجه ضعف در همین پرده سبز هم شد.
در پایان چنین میشود گفت که فیلم Borderlands یک شوخی زشت است. اثری که حتی به فیلمهای پاپ کورنی هم توهین کرده و تماشای آن در دور تند نیز سخت است. فیلم Borderlands نه کارگردانی دارد، نه بازیگری دارد، نه پرده سبز و نه داستان و فضا؛ اصلا و ابدا کمدی هم ندارد؛ این دیالوگ و بازی های لوس اصلا نمی تواند کمدی باشد. همچنین فیلم حتی اکشن دم دستی را هم نتوانسته اجرا کند و اگر ادعای اکشن کرده، به اعتبار موشک پرانی به کمک پرده سبز بوده است. پس در کلامی بسیار ساده فیلم Borderlands همچون منبع اقتباسش، خیلی خیلی بد است. اما چیزی که جای امیدواری دارد، مواجه مخاطب با این اثر و آثار مشابه به آن است. فیلم Borderlands در مقابل بودجه ۱۲۰ میلیون دلاری تنها موفق به فروش ۳۰ میلیون دلاری شده است. یعنی اگر مخاطبین عزیز این مسیر را ادامه داده و آثار مسکینی همچون Borderlands را نبینند، مسیری باز خواهد شد که شاید این سرمایههای عظیم در راستای ساخت فیلمهای انسانی، فرمدار و جدی خرج شوند. پس نحوه مقابله ما با این آثار شاید بتواند سران هالیوود را از خواب بیدار کرده و آنها را دوباره به دوران طلایی کلاسیک سوق دهد.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۱ از ۱۰
source