دلیل آن هم این است که درست زمانیکه شخصیتها وارد چالشهای سخت اخلاقی خوهد میشوند، فیلم خیلی سریع تصمیم میگیرد تا از این چالش مهم عبور کند و به پایان فیلم برسد. این موضوع ضربه سختی به داستان و شخصیتپردازی فیلم زده و به مشکل بزرگی در فیلم تبدیل شده است. فیلم Mufasa: The Lion King درواقع فرصت به چالش کشیدن موفاسا برای عبور از خطهای قرمز را دارد و در مقابل شانسی به تاکا برای اینکه ادعای خود برای پادشاهی داشته باشد، نمیدهد و در عوض این شخصیت را بارها تحقیر میکند.
درواقع شرور شدن تاکا بهخاطر شکست او برای تبدیل شدن به شاه نیست، بلکه این اطرافیان او هستند که شخصیت او را شکل میدهد و این خلاف چیزی است که از اسکار سراغ داریم. اسکار شخصیتی حیلهگر و طمعکار است و او در اینجا بیشتر مثل یک شخصیت بلاتکلیف به تصویر کشیده شده است که خودش هم نمیداند دقیقا بهدنبال چه چیزی است. درواقع تغییر گذشته اسکار و موفاسا با اینکه دلیل آن ساخت یک فیلم لایو اکشن دیگر است، اما در عمل جواب نداده و شکست خورده است. تغییرات داستانی میتوانست بهتر جواب دهد، اما درنهایت تفاوت خاصی در روند و اتفاقات فیلم ایجاد نکرده است.
بهطور مثال فیلم شیرهای جدیدی بهعنوان یک گروه منفی معرفی میکند که پتانسیل بالایی دارند، اما آنها در بخش زیادی از فیلم نقش زیای ندارند. همین نکته باعث میشود حضور آنها در طول فیلم چندان احساس نشود. آنها درست است که شخصیتهای شروری هستند، اما واقعا به چشم نمیتوانیم شرارت خاصی از آنها مشاهده کنیم و درست در لحظاتی که میتوانند ترس شیرها را به بیننده القا کنند، صحنه کات میخورد و شاهد صحنه بعدی هستیم. درواقع شیرهای سفید میتوانستند برگ برنده فیلم باشند، اما شاهد عدم استفاده درست از آنها هستیم و خیلی راحت پتانسیل آنها به هدر رفته است.
source