فیلم Last Breath محصول سال ۲۰۲۵ یک مستندنما هیجانانگیز و نفسگیر در ژانر نجات و بقا است که بر اساس داستان Last Breath اثر پارکینسون و ریچارد دا کاستا (Richard da Costa) ساخته شده و توسط Alex Parkinson کارگردانی شده است. این اثر، با حضور وودی هارلسون (Woody Harrelson) در نقش دانکن آلکاک، سیمو لیو (Simu Liu) به عنوان دیوید یویا، فین کول (Finn Cole) در نقش کریس لمونز و چندی دیگر تجربهای واقعی و مستندگونه از دنیای خطرناک غواصی صنعتی را روایت میکند. چهرههای حاضر در این فیلم مانند Duncan Allcock (دانکن آلکاک) و David Yuasa (دیوید یواسا)، از همکاران تیم عملیاتی هستند که در کنار کریس نقش کلیدی در این روایت دارند. فیلم با سبک مستند، ترکیبی از تصاویر واقعی و بازسازیشده را به کار میگیرد تا مخاطب را در دل بحران فرو ببرد.
در این فیلم، با یک ماموریت غواصی در اعماق دریای شمال روبهرو میشویم که در آن، کریس لمونز هنگام انجام کارهای تعمیراتی در زیر دریا به طور ناگهانی با قطع کامل اتصال به کشتی مادر مواجه میشود. در شرایطی که تنها چند دقیقه اکسیژن در کپسول خود دارد و در تاریکی مطلق و سرمای شدید گرفتار شده، امید به نجات تقریبا صفر به نظر میرسد. این مستند، روایت تلاش طاقتفرسای تیم نجات برای بازگرداندن یک انسان از آستانه مرگ است؛ تلاشی که مخاطب را تا آخرین لحظه در تعلیق نگه میدارد.
کارگردان وفادار به حادثه

در فیلم Last Breath ، یکی از برجستهترین ویژگیهایی که در کارگردانی جلب توجه میکند، توانایی خلق تعلیق مداوم و نفسگیر است. کارگردان با انتخاب دقیق نماهای محدود، استفاده از تاریکی در زیر دریا و تلفیق تصاویر واقعی با ورژن بازسازی شده، موفق میشود تا مخاطب را مستقیما در موقعیت بحرانی شخصیت اصلی قرار دهد. حتی زمانی که بیننده پایان ماجرا را میداند، همچنان تنش و اضطراب او تا آخرین لحظه حفظ میشود، که این مسئله نشان دهنده مهارت بالای او در هدایت حس و حال روانی تماشاگر است.
نقطه قوت دیگری که در کارگردانی این مستند دیده میشود، نحوهی ترکیب حرفهای صحنههای واقعی با بخشهای دراماتیک بازسازی شده است. بازسازیهایی که برای لحظات حساس فیلم استفاده شدهاند، با دقتی بالا در نورپردازی، طراحی صحنه و صدا انجام گرفتهاند؛ بهطوریکه مخاطب حس نمیکند از دنیای واقعی فیلم جدا شدهاست. این انتخاب، ضمن حفظ اصالت مستند بودن اثر، به درک بهتر موقعیت فیزیکی و روانی شخصیتها نیز کمک میکند.
روایت فیلم از منظر شخصی Chris Lemons نیز در کارگردانی نقش تعیین کنندهای دارد. این زاویه دید، با استفاده از مونولوگهای اول شخص و تجربههای دست اول، باعث میشود که مخاطب ارتباط عمیقتری با داستان برقرار کند. تمرکز بر تجربه انسانی و درونی شخصیت اصلی، روایت را از یک گزارش حادثه صرف، به یک سفر درونی و احساسی تبدیل میکند.
یکی دیگر از جنبههای تاثیرگذار در کارگردانی این اثر، استفادهی هوشمندانه از موسیقی و سکوت در لحظات بحرانی است. در صحنههایی که فشار روانی به اوج میرسد، مانند لحظههایی که اکسیژن رو به پایان است؛ کارگردانان ترجیح میدهند به جای موسیقی پرهیجان، از سکوت یا موسیقی مینیمال استفاده کنند. این انتخاب، تاثیر احساسی صحنه را دوچندان کرده و فضای ذهنی شخصیت اصلی را بهتر منعکس میکند.
در نهایت، مهارت در کنترل ریتم و زمانبندی داستان نیز در موفقیت فیلم نقش کلیدی دارد. اگرچه ماجرا در چند ساعت فشرده اتفاق میافتد، اما فیلم با استفاده از فلاشبکها، گفتگوها و توضیحات فنی، بدون ایجاد احساس کسالت یا تکرار، بیننده را پیوسته با خود همراه میکند. این تسلط بر زمان، فیلم را از قالب یک گزارش صرفا مستند خارج کرده و آن را به اثری کاملا سینمایی بدل میسازد.
در مجموع، کارگردانی Last Breath توانسته است نهتنها یک حادثه واقعی را روایت کند، بلکه تجربهای حسی و عمیق برای مخاطب رقم بزند که فراتر از انتظار از یک مستند نجات و بقا است. این کیفیت، نتیجهی ترکیب تکنیکهای دقیق سینمایی با درک انسانی از اضطراب و امید است.
روایتی از لحظه مرگ و زندگی

روایت و پیشبرد داستان در Last Breath یکی از مولفههای کلیدی در موفقیت این مستند محسوب میشود، اما در عین حال جای نقد و بررسی نیز دارد. کارگردان با اتخاذ رویکردی روایی مشخص، تلاش میکند بیننده را نه فقط با یک حادثه، بلکه با تجربهای روانی، احساسی و شخصی مواجه کند. این انتخاب به فیلم عمق انسانی میبخشد، اما چالشهایی هم در مسیر آن وجود دارد. یکی از نکات مثبت در روایت، تمرکز بر تجربهی فردی Chris Lemons است. از طریق مصاحبهها، بازسازی خاطرات و روایت اولشخص، فیلمساز به بیننده اجازه میدهد تا از درون ذهن شخصیت اصلی، تجربهی لحظات بحران را لمس کند. این نوع روایت، حسی از نزدیکی و همذاتپنداری ایجاد میکند که در مستندهای حادثه محور کمتر دیده میشود.
همین ویژگی باعث میشود خط داستانی، علیرغم اینکه پایان آن از ابتدا مشخص است، همچنان کشش و تعلیق خود را حفظ کند. از طرف دیگر، استفاده از ساختار غیرخطی در روایت نیز نقطهی قوت دیگری است. فیلم به جای آنکه خطی و صرفا مرحله به مرحله جلو برود، از تکنیک فلاشبک و پرش زمانی استفاده میکند تا پیش زمینه ذهنی و عاطفی شخصیتها را نیز به نمایش بگذارد. این ساختار، باعث میشود داستان از سطح یک حادثه فیزیکی عبور کند و به بازتابی روانشناختی از مرزهای بقا و مرگ تبدیل شود. چنین رویکردی به روایت عمق میدهد و آن را از حالت گزارشی و یکنواخت خارج میکند.
با این حال، روایت فیلم در برخی بخشها دچار افت موقت تمرکز میشود. بهخصوص در میانههای فیلم، بخشهایی که به توضیحات فنی عملیات غواصی اختصاص دارند، برای بیننده تا حدی سنگین یا کسالتآور میباشد. اگرچه این اطلاعات برای درک کامل حادثه ضروریاند، اما شاید بهتر بود با استفاده از تصاویر بصری جذابتر یا روایت تعاملیتر ارائه میشدند تا از ایجاد وقفه در جریان عاطفی جلوگیری شود.
نکتهی قابل توجه دیگر در روایت، مدیریت اطلاعات است. کارگردانان تصمیم میگیرند که برخی از اطلاعات کلیدی درباره وضعیت واقعی کریس را تا دقایق پایانی فیلم مخفی نگه دارند. این رویکرد در ایجاد تعلیق موفق است، اما از سوی دیگر در پایان، احساس غافلگیری بیش از حد یا حتی نوعی دستکاری احساسی به مخاطب منتقل شود. اینجا نقطهای است که مرز میان دراماتیزه کردن رویداد واقعی و بهرهبرداری احساسی از آن باریک و حساس میشود.
در پایان، روایت در Last Breath با تمام قوتهای خود از جمله تمرکز انسانی، ساختار غیرخطی، و هدایت تدریجی تنش، توانسته تجربهای پرکشش و تاثیرگذار خلق کند. با وجود برخی لحظات کند یا چالش در انتقال اطلاعات تخصصی، مسیر روایی بهخوبی هدایت میشود و فیلم را از یک گزارش مستند ساده به یک روایت زنده و سینمایی از بقا تبدیل میکند. روایت این فیلم نشان میدهد که مستند هم میتواند مانند درامهای داستانی، لایههای پیچیده روایی داشته باشد و با استفاده از آنها، تاثیرگذاری خود را چند برابر کند.
کاستیهای فیلم

فیلم Last Breath با وجود کیفیت بالا در روایت، کارگردانی و فضاسازی، دارای نقاط ضعف جزئی نیز هست. این کاستیها هر چند ضربه جدی به کلیت اثر وارد نمیکنند، اما در سطح جزئیات و تجربه سینمایی، قابل تامل و قابل بحث هستند. یکی از نقاط ضعف محسوس فیلم، عدم توازن میان بار اطلاعاتی و بار احساسی است. در برخی بخشها، به ویژه در میانه فیلم، تمرکز بیش از حد روی توضیحات فنی درباره نحوهی عملکرد تجهیزات غواصی، فرآیند نجات یا ساز و کار کشتیهای پشتیبانی باعث میشود خط روایی احساسی فیلم موقتا کم رنگ شود.
برای مخاطبی که آشنایی فنی با موضوع ندارد، این اطلاعات نه تنها کمی سنگین است، بلکه ممکن است روند احساسی و تعلیق موجود را هم کُند کند. فیلم میتوانست با بهرهگیری از تصاویر گرافیکی سادهتر، یا با روایت بصری جذابتر، این تعادل را حفظ کند. ضعف دیگری که در سطح بصری مشاهده میشود، استفاده نسبتا محدود از تنوع بصری در بازسازیها است. صحنههای بازسازی شده در زیر آب، با وجود اینکه از نظر نورپردازی و میزانسن واقعگرایانه طراحی شدهاند، در برخی لحظات حالتی تکراری به خود میگیرند. مخاطب با یکسری قابهای مشابه از تاریکی، حبابها و حرکات آهسته روبهرو میشود که پس از مدتی تازگی خود را از دست میدهند.
استفادهی خلاقانهتر از نماهای دوربین یا افزودن دیدگاههایی از زوایای غیرمنتظره میتوانست این یکنواختی را تا حدی برطرف کند. در بخش تدوین نیز میتوان به ریتم ناپایدار در برخی صحنهها اشاره کرد. اگرچه اغلب سکانسها با دقت و ضربآهنگ خوبی تدوین شدهاند، اما در چند موقعیت خاص بهویژه قبل از نقطهی اوج داستان، فیلم کمی بیش از حد مکث میکند و این میتواند ضربآهنگ طبیعی ماجرا را دچار افت کند. در چنین بخشهایی، مخاطب لحظهای از تمرکز احساسی جدا میشود، که در فیلمی با این سطح از تعلیق، یک ضعف کوچک اما مهم محسوب میشود.
از نظر شخصیتپردازی نیز فیلم بیشترین تمرکز را صرفا روی Chris Lemons میگذارد، و در نتیجه شخصیتهای مکمل مانند اعضای تیم نجات یا همکاران فنی عمق چندانی نمیگیرند. این رویکرد از یکسو باعث انسجام داستان اصلی میشود، اما از سوی دیگر، تنوع و پویایی روایی را کاهش میدهد. اگر شخصیتهای دیگر نیز درگیرتر و ملموستر به تصویر کشیده میشدند، بار احساسی نهایی و حس جمعی بودن فاجعه میتوانست تاثیرگذارتر باشد. در نهایت، باید به این نکته اشاره کرد که فیلم با وجود روایت سینمایی قوی، در پایان تا حدی احساس دراماتیزه کردن مصنوعی را منتقل میکند. تلاش برای کشیدن داستان تا آخرین لحظه ممکن و نمایش لحظهی نجات بهعنوان نقطهی اوج احساسی، اگرچه دراماتیک است، اما به نظر میرسد که تا حدی از تعادل مستندگونه فیلم خارج شده است.
این امر باعث میشود برای برخی مخاطبان، بهویژه آنهایی که به دنبال یک مستند واقعگرایانهتر هستند، حس تصنع و بزرگنمایی ایجاد کند. در مجموع، فیلم Last Breath با وجود کیفیت بالای فنی و روایی، در بخشهایی چون تکرار بصری، افراط در اطلاعات فنی، شخصیتپردازی محدود و برخی ناپایداریهای ریتمی دچار کاستیهایی است. این نقاط ضعف هرچند جزئیاند، اما با اصلاح یا بهینهسازی میتوانستند تجربهی تماشای فیلم را حتی یک سطح بالاتر ببرند.
کلام آخر

یکی از مهمترین مضامین پنهان در فیلم، مفهوم هستیشناسانه بقا است. Last Breath فراتر از یک داستان بقا، به مخاطب یادآوری میکند که مرز میان بودن و نبودن، چقدر باریک و گاه تصادفی است. فیلم با تاکید بر ناتوانی انسان در برابر طبیعت و وابستگی مطلق او به ابزار و شانس، نوعی دید فلسفی به مسئله بقا و شکنندگی حیات انسانی ارائه میدهد؛ چیزی که در پسِ تمام صحنههای فنی و هیجانی، بهصورت خاموش حضور دارد.
نقش تکنولوژی در روایت، موضوعی مهم و پررنگ است. در این فیلم، حیات انسان وابسته به فناوریهایی است که هم میتوانند نجاتبخش باشند و هم، در صورت اختلال مرگبار ظاهر شوند. درواقع، فیلم در لایهای زیرین به این سوال پاسخ میدهد که آیا تکنولوژی ضامن امنیت ماست یا فقط توهم کنترل را به ما میدهد؟ این پرسش در بطن موقعیت بحرانی کریس، و قطع ناگهانی جریان برق و ارتباط، خود را نمایان میکند. کارگردانان بهدرستی این وابستگی را بدون شعارزدگی به تصویر میکشند.
نگاه فیلم به مرگ نیز در نوع خود منحصر به فرد است. به جای وحشتآفرینی یا دراماتیزه کردن آن، فیلم با سکوت، کندی تصویر و حذف صدا، مرگ را به مثابه یک روند آرام و تدریجی به تصویر میکشد. این انتخاب باعث میشود که بیننده به مرگ نه به عنوان پایان خشونتبار، بلکه به عنوان لحظهای از تسلیم و آرامش نگاه کند. چنین رویکردی بسیار انسانی است و عمق احساسی خاصی به تجربه تماشای فیلم میبخشد. علاوه بر این، فیلم در کنار روایت حال، از خاطره بهعنوان ابزار روایی نیز استفاده میکند. خاطرات همکاران، همسر کریس و خود او، بهعنوان گسستهای زمانی در فیلم ظاهر میشوند و روایت را از ابعاد صرفا فیزیکی خارج میکنند.
این خاطرات، گذشته را به حال متصل میکنند و تصویری چند بعدی از شخصیتها میسازند. در واقع، حضور خاطره در فیلم، به بیننده کمک میکند تا با شخصیتها نه فقط در لحظهی بحران، بلکه در بستر زندگیشان ارتباط برقرار کند. از دیگر نکات جالب فیلم، پرداختن به تیم نجات به عنوان یک کاراکتر جمعی است. برخلاف فیلمهایی که تمرکز را صرفا روی فرد نجاتیافته میگذارند، این فیلم اعضای تیم نجات را نیز وارد فضای احساسی و مسئولیتپذیری میکند. حس عذاب وجدان، ناامیدی، خشم و در نهایت همدلی در میان آنها کاملا ملموس است. این تصمیم هوشمندانه در کارگردانی، مفهوم نجات را از سطح یک عمل تکنیکی به یک تعامل انسانی ارتقا میدهد.
در پایان، باید به تاثیر روانی فیلم بر مخاطب اشاره کرد. Last Breath تنها یک تجربهی سینمایی نیست، بلکه تماشاگر را درگیر پرسشهای بنیادین درباره مرگ، اراده، شانس و ارزش زندگی میکند. پس از پایان فیلم، ذهن مخاطب درگیر خواهد ماند، نه فقط با صحنههای بحرانی، بلکه با حس شکنندگی وجود و قدرت تصادف. این نوع تاثیر، نشانهای است از قدرت واقعی یک مستند؛ مستندی که تجربهای فراتر از تصویر ارائه میدهد و رد پای روانی خود را تا مدتها حفظ میکند.

60
امتیاز ویجیاتو
شیرجه عمیق و مسابقه با زمان در آخرین نفس با وودی هارلسون
source