یکی از بهترین اتفاق‌هایی که می‌توانم تصور کنم، این است که میان موج بازی‌های مهم، پدیده‌ای ظهور کند که قبل از آن اصلا انتظار یا اطلاعی از وجود آن نداشتیم و ناگهان خودی نشان دهد. این که بدانی یک بازی با کمترین ادعای ممکن می‌تواند از خیلی آثار پرمدعا بهتر عمل کند واقعا لذت خاصی دارد و حالا این اتفاق با بازی Blue Prince افتاده است؛ اثری که خود من تا دو ماه قبل از وجودش خبر نداشتم.

بازی‌های معمایی اول شخص جزو آن دسته عناوینی هستند که شاید آن‌چنان پرمخاطب نباشند، اما همیشه جایگاه خاصی در تاریخ بازی‌های ویدیویی دارند. وقتی به سه دهه قبل برگردیم، آثاری چون Myst و Riven را داریم که جزو بهترین بازی‌های دوره خود بودند. پس از آن ولو با خلق سری Portal که ترکیب سبک معمایی و پلتفرمر بود، تجربه‌ای کاملا منحصر‌به‌فرد در اختیار مخاطبان گذاشت. پس از آن هم تیم‌های مستقل بودند که قدم در این مسیر گذاشتند و بازی‌هایی ارائه دادند که هر کدام به خاطر رویکرد خاص خود به سبک، برای مدت‌ها در ذهن مخاطبش باقی می‌ماند. بازی‌هایی چون The Witness و Return of the Obra Dinn و Viewfinder که تجربه هر کدام با دیگری فرق دارد. حالا Blue Prince به عنوان جدیدترین نماینده این دسته ظاهر شده است.

بازیکن در این اثر کنترل پسر نوجوانی به نام Simon P. Jones را دارد که وارد عمارت عموی مرحومش Herbert S. Sinclair می‌شود. عموی سایمن در وصیت‌نامه به جای مانده از خود، عمارت خانوادگی‌اش با نام Mt. Holly را برای او با قید یک شرط به ارث گذاشته است؛ سایمن وقتی صاحب این عمارت می‌شود که بتواند خود را به اتاق چهل و ششم برساند. اولین سوالی که به ذهن هر کسی خطور می‌کند این است که مگر یافتن یک اتاق در یک عمارت چه‌قدر می‌تواند سخت باشد؟ اینجا در پاسخ باید گفت که عمارت «مانت هالی» اصلا یک عمارت عادی نیست.

بازی کنترل سایمن را در راهروی سالن ورودی عمارت به شما می‌سپارد. فرمان‌های بازی ساده هستند و به جز حرکت سایمن، تنها با یک دکمه می‌توانید با محیط تعامل کنید. شما در همان سالن اولیه دو نامه برای خواندن پیدا می‌کنید و سه در می‌بینید که به اتاق‌های دیگر راه دارند. همین جاست که بازی ایده اصلی خود را نشان می‌دهد. همان طور که گفته شد این عمارت یک جای عادی نیست، اما چرا؟ چون اتاق‌های پشت این درها همیشه یکسان نیست و به عبارت دیگر، این عمارت هر روز در حال تغییر است.

بازیکن پس از باز کردن هر در، سه گزینه برای اتاق بعدی دارد که از بین آنها یکی را می‌تواند انتخاب کند؛ سیستمی که مثل آن در بازی‌های کارتی یا روگ‌لایک دیده‌ایم. این عمارت یک نقشه پنج در نه دارد که یعنی در کل شامل ۴۵ اتاق می‌شود. تنها دو اتاق در این نقشه وجود دارد که شامل سالن ورودی (Entrance Hall) و Antechamber است که برای رسیدن به اتاق چهل و ششم باید از آن بگذرید. حال شما باید با انتخاب اتاق‌های مناسب، راهی مناسب برای Antechamber پیدا کنید.

مسیری که برای‌ شما تعریف کردم شاید ساده باشد، اما Blue Prince در اجرا خیلی پیچیده‌تر و عمیق‌تر از آن است که تصورش را دارید. شما قرار نیست فقط درهای اتاق‌ها را با هم جور کنید، بلکه هر اتاق چیزی درون خود دارد؛ یکی معمایی برای حل کردن مقابل شما قرار می‌دهد، یکی آیتمی کلیدی درون خود پنهان کرده است و دیگری از قابلیتی بهره می‌برد که باعث بهبود پیشرفت شما می‌شود. محتوای داخل هر اتاق می‌تواند به پیشرفت شما کمک کند یا چالشی در مسیرتان باشد، بنابراین باید دقت کنید که قدم بعدی را در چه اتاقی می‌گذارید.

علاوه بر چالش‌های هر اتاق، بازی موارد دیگری برای مدیریت دارد که تعداد قدم مهم‌ترین آنهاست. شما طی هر روز ۵۰ واحد قدم دارید که عبور از هر اتاق یکی از آن کم می‌کند. هر وقت تعداد قدم به صفر برسد، دیگر سایمن انرژی لازم برای جستجو در آن روز را ندارد و باید فردا از نو شروع کنید. علاوه بر آن منابعی چون سکه، جواهر و کلید در بازی وجود دارد که نیازتان می‌شود، چون برای مثال هر چه به Antechamber نزدیک‌تر شوید، احتمال اینکه به در قفل برخورید بیشتر است و بنابراین باید به تعداد کافی کلید همراه‌تان داشته باشید. اینجاست که باید بتوانید به‌خوبی منابع را کنترل کنید. آیا کلیدی که الان برای یک در قفل مصرف می‌کنم، امکان ندارد جلوتر به کارم بیاید؟ آیا می‌ارزد ده قدم خرج کنم تا به اتاقی برگردم که یک صندوق قفل شده در آن وجود داشت؟ چنین سیستم‌هایی در کل Blue Prince را به ترکیبی از سبک معمایی و روگ‌لایک ترکیب کرده است که چالش شما دیگر دشمنان و هیولاها نیستند، بلکه باید با دارایی‌های خود در یک روز به مقصد برسید. وگرنه باید فردا از نو شروع کنید. صد البته که ارتقاهای دائمی هم در مسیر پیشروی وجود دارند تا مسیر برای رسیدن به هدف نهایی هموارتر شود و علاوه بر آن، هر روز چیزهای جدیدی پیدا می‌کنید.

حقیقت این است که دوست دارم در کمترین حد ممکن از جزئیات بازی صحبت کنم، چون لذت کشف هر محتوایی در بازی آن قدر بالاست که حیف است اگر در این متن یا زبان شخص دیگری آن‌ها را متوجه شوید. حتی وقتی روزها سرکار با دیگران درباره بازی صحبت می‌کردیم، سعی داشتم درباره جزئیات کشف اتاق‌های جدید یا راه حل فلان معما نشنوم. بازی Blue Prince مخاطب را در دریایی از رازهای کشف نشده رها می‌کند و اجازه می‌دهد خودش آنها را بیابد. همین رویکرد هم باعث می‌شود تا پس از ساعت‌ها وقت گذاشتن پای بازی و شروع دوباره روز، همچنان درگیر آن باشید و نکات جدیدی را بفهمید. کشف اتاق‌های جدید ساده‌ترین بخش ماجراست و وقتی به اندازه کافی جلوتر بروید، متوجه می‌شوید یک سری اتاق چگونه با هم مرتبط می‌شوند و چه ترکیب‌هایی، بهترین نتیجه را دارند یا ممکن است کاغذی که در یک اتاق پیدا کرده‌اید، اطلاعاتی داشته باشد که معمای یک اتاق دیگر را حل می‌کند. رازهای این عمارت حتی به خودش هم محدود نمی‌شود و شما را به مکان‌های مخفی‌ای می‌برد که علاوه بر هموار کردن مسیر، پیش‌زمینه بیشتری از داستان این عمارت، صاحب فقید آن و دیگر افراد این خانواده می‌دهد.

تنوع و جزئیات در Blue Prince به معنای کلمه فوق‌العاده است. سازندگان برای رسیدن به چنین خروجی‌ای هشت سال وقت صرف کرده‌اند و نتیجه آن را در تک‌تک بخش‌های بازی می‌توان دید؛ از تنوع بالای اتاق‌ها و تفاوت‌هایشان با هم گرفته تا حجم بالای رمز و رازهای موجود و همچنین کارگردانی هنری بازی که واقعا سر جای خود است. هر اتاق جزئیات بالایی دارد که باعث می‌شود هویت خود را داشته باشند. استایل گرافیکی بازی هم کاملا با حال و هوا جور در می‌آید و به نظرم دقیقا در جای درست خود قرار داد؛ نه کمتر نه بیشتر. حتی تابلوهای روی دیوارها هم هر روز فرق می‌کند تا پویا بودن این عمارت را با تمام وجود حس کنید. حتی موسیقی بازی هم هیچ‌وقت حس تکراری بودن ندارد و انگار برای هر موقعیت خاص، یک قطعه منحصر‌به‌فرد پخش می‌شود.

این وسط تنها چیزی که می‌تواند تجربه Blue Prince را از بی‌نقص بودن خارج کند، اتکای بیش از حد آن به سیستم RNG است که پس از صرف ساعت‌های زیاد پای بازی، دیگر از یک جا به بعد شروع به اذیت می‌کند. اگر بخواهم یک زمان حدودی بگویم، رسیدن به پایان بازی و دسترسی به اتاق چهل و ششم بین ۱۰ الی ۱۵ ساعت طول بکشد. اگر خیلی با حوصله و حساب و کتاب پیش بروید به ۱۰ ساعت نزدیک هستید، اما اگر عجله داشته باشید و شانس هم همراهی‌تان نکند، شاید رسیدن به انتها حتی بیشتر از ۲۰ ساعت طول بکشد. دلیلش هم ساده است؛ گاهی اوقات ممکن است تا دم مقصد برسید و اتاق‌هایی پیشنهاد شود که همگی به بن‌بست می‌رسند یا کلید اتاق مورد نظرتان را نه امروز، بلکه فردا پیدا کنید که خب دیگر به درد نمی‌خورد. همین مسئله با توجه به میزان صبری که دارید، ممکن است شما را زودتر از انتظار از بازی زده کند. این البته فقط شامل رسیدن به پایان می‌شود، وگرنه اگر بخواهید از تمام رازهای گوشه و کنار مانت هالی سر در بیاورید، راحت می‌توانید صد ساعت برای بازی کنار بگذارید.

بازی انتهای هر روز گزارشی از عملکردتان نمایش می‌دهد د تا بتوانید روند را مرور کنید.

اما همین مورد به نظر من ایراد آن‌چنان بزرگی نیست که بخواهد دستاورد این بازی را خدشه‌دار کند. بازی‌های معمایی همیشه میزان خاصی از صبر و حوصله را می‌طلبند و این قضیه شامل Blue Prince هم می‌شود. این اثر به مخاطبش احترام می‌گذارد، حس غرق شدن در یک دنیای پر رمز و راز را عالی منتقل می‌کند و پاداش صبر و کنجکاوی‌اش را می‌دهد. سال قبل بازی Balatro بود که با یک فرمول در ظاهر ساده و حال و هوایی آرام، ساعت‌ها من را درگیر کرد و حالا Blue Prince می‌توان بین آثار سال جاری چنین اتفاقی را دوباره رقم بزند و «درگیرکننده‌ترین بازی آرام سال» باشد.

آخرین بار که تجربه مشابهی را داشتم، بازی The Witness بود که پا گذاشتن در نقطه‌ای از جزیره، شگفتی تازه‌ای به همراه داشت. حالا Blue Prince پس از چند سال دوباره آن حس را برای من احیا کرد و همین کافی است تا آن را پیشنهاد دهم. اگر دنبال یک تجربه ناب و منحصر‌به‌فرد در سبک معمایی می‌گردید، بدون شک باید سراغ این اثر بروید.

می‌خرمش…

لذتی که گشت و گذار در عمارت Mt. Holly و کشف رازهایش دارد را کمتر می‌توان در اثر دیگری دید. بنابراین اگر به بازی‌های پازل یا عناوین پر رمز و رازی که کشف آنها را به خود بازیکن واگذار می‌کنند علاقه دارید، بدون تعلل باید سراغ Blue Prince بروید.

نمی‌خرمش…

بازی Blue Prince نیاز به حوصله و تفکر قابل توجه دارد. بنابراین اگر بازی‌های اکشن و سریع یا عناوینی که انرژی کمی از مخاطب می‌گیرند باب میل شماست، این اثر مناسب شما نخواهد بود.

85

امتیاز ویجیاتو

عنوان Blue Prince بدون شک یکی از بهترین آثار سبک پازل ادونچر طی یک دهه اخیر است. نتیجه هشت سال کار و الهام گرفتن از بهترین عناوین سبک معمایی و ماجرایی، تجربه‌ای است که هر روز آن با دیگری کاملا فرق دارد. این درست که المان‌های تصادفی بازی دیگر از یک‌جا به بعد شما را به زحمت می‌اندازند، اما عجله کردن چاره کار نیست؛ این بازی به مخاطب خود احترام می‌گذارد و اگر با صبر و تفکر کافی پیش بروید، پاداش زحمت‌تان را هم خواهید گرفت و تجربه‌ای عالی خواهید داشت.

source

توسط elmikhabari.ir