سریال The White Lotus در فصل سوم، ستینگ خود را این بار به آسیای شرقی و تایلند می‌برد، جایی که بهتر می‌توانست درونمایه‌ی سریال را، که تقابل هویت اصلی انسان و نقاب‌هایی هست که او در خلال زندگی شهری و فرهنگی بر چهره می‌گذارد، شکوفا کند. آخر تایلند، آئینی بر پایه بودا دارد و بودا چه می‌گوید؟ تمام این شمایل و الگوها، توهمی بیش نیستند و زیر تمامی این‌ها، روحی وجود دارد که با جاه و مقام و پول و موقعیت اجتماعی ارضا نخواهد شد. اما آیا سریال The White Lotus توانسته همچون دو فصل گذشته، چنین درونمایه‌ای را در قالب یک داستان دنبال‌کردنی و مهیج روی صفحه‌های نمایش تلویزیون بیاورد؟ با ویجیاتو برای نقد فصل سوم The White Lotus همراه باشید.

همانند دو فصل گذشته، فصل سوم سریال The White Lotus هم از بازیگران نامی بهره می‌برد. این بار ایمی لو وود و والتون گاگینز در نقش عاشق و معشوق با اختلاف سنی قابل توجه ظاهر می‌شوند، میشل موناهن به عنوان یک بازیگر معروف به همراه دو دوستش لسلی بیب و کری کون، و جیسون آیزکس به همراه چهار نفر دیگر از اعضای خانواده‌اش، به اقامتگاه تفریحی نیلوفر سفید آمده‌اند. همانند گذشته، سریال از بازیگرهای بومی همان اقلیم هم استفاده کرده تا خرده‌داستان‌هایی مربوط به فرهنگ همان خطه ارائه دهد.

وقتی که نیمی از سریال سپری می‌شود، یعنی به قسمت چهارم از این سریال هشت قسمتی می‌رسیم، همه چیز همان کیفیت فصول پیشین سریال The White Lotus را دارد. دیالوگ‌های سطحی و پوچی می‌بینیم که در ورای آن سریال کنایه‌ای به سطح زندگی و دغدغه‌های بی‌معنی قشر مرفه جامعه دارد، شخصیت‌هایی را می‌بینیم که در ظاهر غنی و در باطن فقیر هستند، و همچنین یک بستر معمایی و هیجان‌انگیز که در همان اپیزود اول با شلیک گلوله و هرج و مرج در هتل شروع می‌شود. اما وقتی تمام پرداخت‌ها صورت می‌گیرد و حالا نوبت برداشت می‌شود، تازه با ضعف سناریوها و ندانم‌کاری‌های نویسندگان مواجه می‌شویم.

اولاً که ما به هیچ وجه همییوندی گروه‌های مختلف و شخصیت‌های مختلف داستان را همچون فصول گذشته The White Lotus در این جا نمی‌بینیم. در فصل سوم The White Lotus، تا انتهای سریال، گروهی از شخصیت‌ها وجود دارند که هیچ ارتباطی با دیگر گروه‌های فعال در قصه برقرار نمی‌کنند، یا اگر هم می‌کنند هیچ پیوندی شکل نمی‌گیرد و سریعاً از آن عبور می‌کند. این موضوع باعث می‌شود در نیمه‌ی دوم سریال، وقتی سریال می‌خواهد داستان خود را به نقطه‌ی اوجی که البته هیچ وقت آن طور که باید و شاید شکل نمی‌گیرد، برساند، ما با برش‌هایی از سکانس‌هایی مواجهیم که این سکانس‌ها به علت وجود شخصیت‌هایی که هیچ گونه پیوندی با هم ندارند، ربطی به هم پیدا نمی‌کنند. به همین خاطر سریال پیوستگی داستانی خود را از دست می‌دهد و انگار این برش‌ها، متعلق به دو سریال متفاوت با دو داستان متفاوت هستند. این موضوع در اجرا بسیار به ضرر سریال تمام می‌شود چون ذهن مخاطب باید در آن واحد دو داستان بی‌ربط به همدیگر را دنبال کند که با برش‌های طولانی، هر دوی آن‌ها اهمیت خود را از دست داده و بی‌اهمیت و حوصله‌سربر می‌شوند.

وقتی که بعد از نیمه اول سریال و پرداخت مناسب، سریال برای برداشت و پیشبرد قصه به مشکل می‌خورد، همه چیز در یک حالت سکون گیر می‌کند، و در دو سه اپیزود بعدی نه قصه جلو می‌رود و نه دگرگونی شخصیتی برای افراد قصه رخ می‌دهد. این باعث می‌شود تا ما نماهای تکراری یکسان از شخصیت‌ها و رفتارهای تکراری از آن‌ها ببینیم که این برای سریالی با کیفیتِ The White Lotus، یک شکست کامل به حساب می‌آمد. سریالی که در گذشته صرفاً با کنار هم قرار دادن شخصیت‌ها در موقعیتی خاص، آن هم شخصیت‌هایی که بنا به درونمایه سریال نه از عمق زیادی برخوردارند و نه بلاغت خاصی دارند، موقعیت‌هایی هیجان انگیز می‌افرید، موقعیتی که مخاطب با خود می‌گوید: «خب حالا که این شخصیت در کنار اون یکی قرار گرفته، قراره چی بینشون رخ بده؟». البته که فصل سوم سریال The White Lotus سعی در خلق چنین موقعیت‌هایی دارد، و آن را یک بار در اپیزود میانی و یک بار در اپیزود انتهایی با کنار هم قرار دادن گروه شخصیت‌ها در کنار همدیگر انجام می‌دهد، اما در کمال تعجب نه تنش خاصی در این موقعیت‌ها رخ می‌دهد نه اتفاق خاصی می‌افتد که جهت داستان را تغییر دهد.

البته که سریال The White Lotus همچنان به اصول معنایی خود پایبند است و درونمایه‌ای را ارائه می‌دهد که برای سریال با چنین ارزش تولید بالایی، واقعاً قابل تحسین است. سریال The White Lotus در فصل سوم هم همچنان زبان انتقادی به مجموعه ارزش‌های فرهنگ امروزی و نقاب‌های شخصیتی که کاملاً در تضاد با هویت درونی انسان‌هاست، دارد و در میان خیل ضربات تندی که به این سبک زندگی و ارزش‌های آن وارد می‌کند، و در میان تمام نقاب‌هایی که در اپیزودها جلوی چشم‌های بیننده از شخصیت‌ها برمی‌دارد و آن‌ها را عریان می‌کند، همچنان ارزش دوستی، امید و عشق واقعی را به انسان یادآور شده و می‌گوید در واقع چنین ارزش‌هایی است که باعث ارضای روحی و رضای درونی انسان می‌شود.

با این حال بر خلاف فصول گذشته سریال The White Lotus، در این جا ما قصه‌ی غنی و پیوسته نداریم و به همین علت درونمایه‌هایی که ذکر آن‌ها رفت، نمی‌تواند در یک قصه‌ی چفت و بست دار جاری شود و خود را درست در لحظه‌ای که باید، شکوفا کند و در ذهن بیننده بنشیند، بلکه به صورت تکه‌های جدا افتاده‌ی گزاره‌های معنی‌دار، شبیه به نقل‌قول‌هایی که از نویسندگان و هنرنمدان می‌خوانیم، به سوی مخاطب روانه می‌شود. سوا از این‌ها خود سناریو مشکلات تکنیکی و فنی دارد و اتفاقی که در اپیزودهای ابتدایی می‌افتد (مثل دزدیده شدن تفنگ نگهبان هتل)، در دو اپیزود بعد دوباره توسط خود او پیدا می‌شود بدون این که این اتفاق، یعنی دزدیده شدن تفنگ، هیچ تأثیری در روند قصه داشته باشد، در صورتی که مخاطب پس از چنین اتفاقی، انتظار عوض شدن روند کلی داستان را دارد. این اشکالات در سناریو به وفور پیدا می‌شود، و برای سریالی همچون The White Lotus که در دو فصل گذشته، سناریو جزو برجسته‌ترین ویژگی آن به شمار می‌آمد، یک ناامیدی محض است.

با وجود نقص‌های سناریو، بازیگران توانستند هنرنمایی خوبی در شأن نام خود اجرا کنند، هر چند گاهی اوقات والتون گاگینز به خود می‌آمد و در چهره او مشخص بود که خودش می‌داند چنین اکتی با چنین پیشرفت قصه‌ای، منطقی نیست. یا مثلاً جیسون آیزاکس، که تنها کاری که بعد از نیمه ابتدایی سریال کرد، خوردن قرص لورازپام و بالا بردن تعداد آن در اپیزودهای بعدی بود. سناریو متأسفانه مشکلاتی دارد که یک بیننده پرسشگر قطعاً روند آن را زیر سوال خواهد برد. اتفاقاتی در سریال می‌افتد که شخصیت‌های قصه را به حدی کودن جلوه می‌دهد که کمدی سریال The White Lotus به سمت یک کمدی خنگ‌گرایانه پیش می‌برد. درست است که شخصیت‌های سریال The White Lotus همواره رفتارهای سطحی و کردارهای پوچ از خود نشان می‌دادند، اما هیچ وقت شخصیت‌هایی خنگ و نفهم نبودند که سیر ماجرا و روند اتفاقات را درک نکنند، چیزی که در این فصل، در نقطه‌ی اوج داستان، جایی که انتظار دارید کمدی کامل رخت ببندد و چیزی که عیان شود درامای محض شکل گرفته پس از هشت اپیزود باشد، اتفاق می‌افتد، جایی که شخصیت‌ها انگار کاملاً مشاعیر خود را از دست داده و طوری رفتار می‌کنند و تصمیم می‌گیرند که کاملاً در تضاد با شخصیتی است که در اپیزودهای قبلی از آن‌ها معرفی شده بود.

یکی از ناامیدکننده‌ترین لحظات مربوط به سریال، متعلق به زمانی است که گاگینز برای گرفتن انتقام خود به بانکوک رفته و در آن‌جا با رفیق قدیمی خود، فرانک (با بازی سم راکول) ملاقات می‌کند. این ملاقات فرصتی برای سکانسی طولانی و دیالوگ‌محور می‌دهد که در آن راکول نطقی چنان عمیق می‌آید که نه تنها جزو برجسته‌ترین لحظات کل سه فصل سریال نیلوفر سفید از لحاظ معنا و درونمایه فلسفی است، بلکه به خودی خود و جدا از سناریو هم کلاس درس زندگی به شمار می‌آمد. با دیدن این صحنه، انتظار دارید که سریال از این جا به بود روی غنی خود را در پشت نقاب پوچ شخصیت‌ها نشان دهد، و راکول و گاگینز را هم شخصیت‌هایی می‌بینید که چرخه‌ی محتوای معنادار سریال روی محور این دو بچرخد. ناگهان در اپیزود بعد، اکت‌ها و رفتارهایی از این دو سر می‌زند، که شخصیت و رفتار و کردارشان در حد کمدی‌های اسلپ‌استیک (بزن‌بکوب) پایین می‌آید، انگار نه انگار در اپیزود قبل چنین سکانس سنگینی و معناداری را از سر گذراندند.

سخن نهایی اینکه، با وجود حفظ ارزش‌ تولید بالا و بهره‌مندی از بازیگران مطرح، این فصل در زمینه‌ی انسجام روایی و کیفیت فیلمنامه نسبت به دو فصل گذشته با افت محسوسی مواجه شده است. در حالی که درونمایه‌ی عمیق سریال پیرامون تقابل هویت و نقاب همچنان پابرجاست و تلاش برای طرح انتقادی نسبت به ارزش‌های فرهنگی مدرن قابل تقدیر است، عدم ارتباط منطقی بین شخصیت‌ها و گسستگی داستان در نیمه‌ی دوم، رسیدن به یک نقطه‌ی اوج تاثیرگذار را با مشکل مواجه کرده است. به علاوه، ضعف در پرداخت موقعیت‌های هیجان‌انگیز و غیرمنطقی شدن رفتار برخی شخصیت‌ها در سیر داستان، از جذابیت و باورپذیری آن کاسته و این فصل را به تجربه‌ای ناامیدکننده‌تر برای مخاطبان تبدیل کرده است.

60

امتیاز ویجیاتو

فصل سوم سریال The White Lotus با حفظ ارزش تولید و بازیگران نامی، در روایت داستانی و انسجام فیلمنامه دچار افت شده است. درونمایه‌ی عمیق سریال همچنان به چشم می‌خورد، اما گسستگی قصه و ضعف در پرداخت شخصیت‌ها، فصل ناامیدکننده‌ای نسبت به فصول پیشین رقم زده است. با وجود تلاش برای ارائه طرحی انتقادی از زندگی تجمل‌گرایانه و ارزرش‌های قلابی، مشکلات تکنیکی بر تجربه کلی مخاطب سایه می‌افکند و درس عشق و امید و دوستی، آن طور که باید تأثیر خود را نمی‌گذارد.

source

توسط elmikhabari.ir