در Wick Is Pain چاد استاهلسکی و کیانو ریوز چگونگی تحول جان ویک را از یک فیلم مستقل که نزدیک بود با شکست مواجه شود به حماسه ژانرساز امروزی این فرنچایز توضیح میدهند.
این فیلم که به همان اندازه ستایشی از خلاقیت و اکشن و یک مستند پشت صحنه است، به دامهای عملی فیلمسازی میپردازد. این شامل چالشهایی است که بین کارگردانان، تهیهکنندگان و استودیوها شکل میگیرد. در حالی که استاهلسکی و کارگردان مشترک فیلم اول، دیوید لیچ، چیزی الهام گرفته از انیمه و یک اندوه عمیق انسانی برای بنیان فیلم میخواستند، تهیهکنندگان به فیلمی نیاز داشتند که با بودجه محدودشان سازگار باشد و شانس بازگشت سرمایه را داشته باشد.
در گفتگویی پیرامون خطر کشتن توله سگ دوستداشتنی، استاهلسکی و ریوز درباره یادداشتی مبنی بر اینکه کشتن یوسف (آلفی آلن) بیش از حد بیرحمانه است بحث میکنند. پس از کارایی خیرهکننده و کشتارهایی که هیجان ایجاد میکنند، جان بیمقدمه به یوسف نزدیک شده و از فاصله نزدیک به او شلیک میکند و سپس دور میشود. با آن یادداشت، پیشنهاد دیگری نیز وجود داشت مبنی بر اینکه، به گفته استاهلسکی، «ما باید متوجه شویم که همسرش توسط افراد بد مسموم شده است» تا اعدام یوسف توجیه شود. فراتر از یک کلیشه، آن یادداشت درک نادرستی از جذابیت بازی احساسی ریوز و تلاشی که فیلم برای واقعی جلوه دادن هلن (بریجت مویناهان) و همچنین اندوه جان انجام میدهد، دارد.
برخی جنبههای جان ویک کلاسیک هستند. استاهلسکی و لیچ درباره عشقشان به اکشن کلاسیک، از فیلمهای آکیرا کوروساوا گرفته تا فیلمهای ووشیا چینی که الهامبخش ماتریکس بودند، صریح هستند. انجام کار سنتی کافی است اگر آن را ارتقا دهید یا شرایطی را که مخاطبان انتظار دارند به چالش بکشید. از عنصر اصلی ژانر، یعنی سکانس باشگاه شبانه، گرفته تا کار با اسلحه آمیخته با هنرهای رزمی ترکیبی و یک لباس کشتار جذاب که به ساخت دنیای فیلم میافزاید، نه فقط قاعده جذابیت، جان ویک دقیقاً همین کار را انجام میدهد. اما شاید بهترین نمونه از این موضوع هلن باشد.
هنگامی که فیلم آغاز میشود، جان که به شدت مجروح شده است از یک وسیله نقلیه تقریباً منهدم شده بیرون میغلتد. در لحظاتی که ممکن است آخرین لحظات زندگیاش باشد، تلفن خود را بیرون میآورد و ویدیویی از خود و هلن را تماشا میکند. بله، هلن در ساحل لبخند میزند، چیزی شبیه به یک کلیشه اکشن. اما با پیشرفت فیلم، خاطرات جان از هلن پویاتر از روال معمول مونتاژ همسر مرده است. نور گرم یک روز ساحلی یا شب قرار ملاقات جای خود را به سفیدی بیروح یک بیمارستان میدهد.
هلن بر اثر مرگ طبیعی درگذشت. جان در طول یک بیماری طولانی در کنار او بود. دیزی، توله سگ نژاد بیگل به طرز دردناکی دوستداشتنی، با نامه نهایی هلن از راه میرسد: «حالا که من آرامش خود را یافتهام، تو نیز آرامش خود را پیدا کن.» و جان در پی انجام همین کار است. این چیزی است که جان را از دیگر قهرمانان اکشن و همسران مردهشان متمایز میکند. احساسات با نیرومندی پوچ معاوضه نمیشوند. ما در اندوه جان غرق میشویم. مخاطبان از طریق خاطرات جان و عکسها، فیلمها و وسایل مختلفی که او را به یاد هلن میاندازند، با او آشنا میشوند. جان ویک در زندگی و مرگ هلن، یک مرد همسر-دوست واقعی است.
با گسترش افسانه و خشونت فیلم، بنیان این فرنچایز همچنان عشق و دلشکستگی ناشی از آن باقی میماند. در دنیایی که بیشتر شبیه اساطیر است تا فیلمهای انتقامی آمریکایی استاندارد، هلن و عشق جان به او استثنایی به نظر میرسند. و این شامل سگها به عنوان نوعی تجسم برای هلن، به ویژه دیزی، میشود.
موفقیت جان ویک به همان اندازه مربوط به بررسی احساسی اندوه است که به انتقام مرگ دیزی مربوط میشود. کشتن دیزی بازتابدهنده مرگ هلن است. هیچکدام یک حقه توخالی برای ایجاد شوک نیستند. در Wick Is Pain، بدلکار، کیل شولتز، پرسشنامهای را که پس از نمایش اولیه جان ویک توزیع شد، بازگو میکند: «اولین سوال این بود که آیا فکر میکنید کشتن سگ این همه مرگ را توجیه میکند؟ […] یادم میآید که مردان فقط حدود ۶۰ درصد موافق بودند. اما حدود ۹۸ درصد زنان میگفتند، ‘همه آنها را بکشید’، زیرا میدانستند که موضوع سگ نیست.»
تبدیل هلن و ازدواجش با جان به یک داستان عاشقانه زمینی و قابلدرک که خارج از محدودیتهای ترفندهای اغلب زنستیزانه وجود دارد، باعث شد که فیلم با مخاطبان گستردهتری ارتباط برقرار کند. با پیشنهاد حذف ناگهانی، زمان دوری جان از دنیای زیرین قاتلان بسیار کماهمیتتر میشد. این زندگی مشترک هلن با جان را لکهدار کرده و اندوه او را به طور قهقرایی بیاثر میکند. این آسیبپذیری لازم برای تبدیل جان به چیزی بیش از یک ظرف برای خیالپردازیهای قدرت پر از گلوله را از بین میبرد.
جان ویک موفق عمل میکند زیرا اجرای تنبلانهتر fridging (آسیب دیدن یا مرگ زنان به عنوان انگیزه برای خشونت مردانه) را که زن مرده برای داستان را کاملاً محو میکند، واژگون میسازد. سه فیلم بعدی صرفاً بازگویی کلیشه خستهکننده مردی نیستند که در انتقام گم شده است. جان میخواهد به خانه برگردد. جان میخواهد برای هلن سوگواری کند و به قول خود به او عمل کند. در زندگی و مرگ، هلن دستنخورده توسط میز عالی وجود دارد. هرگز هیچ نشانهای از پشیمانی یا تلخی از جان وجود ندارد که او آن کار غیرممکن را فقط برای پنج سال کوتاه سعادت خانگی انجام داد. در جهان پس از مرگ، بخشی از زندگی جان که قبل از هلن وجود داشت، به طور مداوم او را از سوگواری باز میدارد، اغلب به گونهای که او را از عاملیت خود سلب میکند. این تقریباً یک وارونگی کامل نقشهای جنسیتی در عاشقانههای محکوم به شکست اکشن است.
منبع: کولایدر

![[DEMON] [DEMON]](https://gamefa.com/wp-content/uploads/avatars/195400/1747207191-bpthumb.jpg)
source