طرح داستانی هردو ساختهی هالینا رین که داخل این مطلب دربارهشان صحبت کردهام را میتوان اینطور هم معرفی کرد: «مردی جسور، پوشش مسلط زنی تنها را کنار میزند و از ویرانی درونی او سردرمیآورد.» اما به رغم این نقش زمینهساز دستکاریهای روانی شخصیت مرد، در هردوی «غریزه» و بیبیگرل، با نوعی از داینامیک قدرت ناجور و غیراخلاقی هم مواجهایم که کاراکتر زن محوری، با عاملیتی غیرقابلانکار، در پدید آمدناش نقشآفرینی میکند؛ رابطهی «درمانگر و بیمار» و رابطهی «رئیس و کارمند» (دومی با توجه به اختلاف سنی زیاد طرفین، ناجورتر هم جلوه میکند). در این موقعیتها، زن در جایگاه برترِ قدرت است و دستکاریهای روانی مرد، نمیتوانند بار سنگینتر مسئولیت او را تماما از بین ببرند.
فیلمساز ۴۹ سالهی هلندی، دوباره به سراغ تم میل زنانه و موقعیت داستانی محبوباش رفته است؛ رابطهای نامتعارف و مسئلهساز
جمعبندی «غریزه»، عواقب حرفهای/اخلاقی لغزش پروتاگونیست را نادیده میگرفت؛ ولی توضیح خواهم داد که بیبیگرل، به موقعیت پیچیدهی محوری نگاه جامعتری دارد. نهایتا هردو فیلم، نظام تماتیکشان را از دریچهای فمینیستی میبینند؛ هر دو اثر، دربارهی زنانیاند که جامعه، پیچیدگیهای انسانیشان را درک نمیکند و بابت همین، به دلِ موقعیتهایی آزاردهنده یا خطرناک میفرستدشان.
source