این روایت، مانند نقاشیهای جوهر ژاپنی با ظرافت و ایجاز، حس عمیقی از ناامیدی و وحشت را منتقل میکند، هرچند در لحظاتی ممکن است به دلیل کمبود عمق در شخصیتپردازی، کمی سطحی به نظر برسد؛ همان ایرادی که از نظر من همواره به بازیهای سولز وارد بوده و قهرمان بینام و نشانش به بازی ضربه میزند.
از نظر بصری، Labyrinth of the Demon King یک نامه عاشقانه به دوران پلیاستیشن 1 است. گرافیک با پلیگونهای اندک و بافتهای کاملا کهنه و قدیمی و مه غلیظی که محیط را در بر گرفته، همگی یادآور عناوینی چون King’s Field و Silent Hill در اواخر دهه نود میلادی هستند. این انتخاب عمدی، نهتنها حس نوستالژی را در گیمرها بیدار میکند، بلکه با استفاده از فیلترهای خاص و قدیمی و نورپردازی وهمآلود، اتمسفری خلق میکند که بازیکن را در هر لحظه در اضطراب نگه میدارد. طراحی محیطها، از قلعههای مخروبه پر از چاله و چوله و زنگار تا غارهای مرطوب و تاریک، بهگونهای درست شدند که هر راهرو و سیاهچاله، داستانی ناگفته از وحشت و تباهی از دنیای سرد بازی را روایت میکند. دشمنان، از موجودات زامبیمانند دردناک گرفته تا هیولاهای غولپیکر پوشیده از زخم و چرک، چنان طراحی شدهاند که در مه و تاریکی، ترسناکتر به نظر میرسند. این سبک بصری، که گاه به عمد تار و مبهم است، از تخیل بازیکن برای تقویت حس وحشت بهره میبرد و تجربهای خلق میکند که گویی از یک نوار VHS خراب بیرون کشیده شده است.
صداگذاری و موسیقی بازی نیز به همان اندازه تأثیرگذار است. موسیقی متن، که ترکیبی از صداهای محیطی و ملودیهای مینیمال با سازهای سنتی ژاپنی است، بهجای تکیه بر آهنگهای حماسی و پرهیاهو، بر ایجاد حس تنش و انزوا تمرکز دارد. صدای قدمها، نفسهای سنگین دشمنان و گاهگاه فریادها و جیغهای ناگهانی، اتمسفر بازی را به سطحی از وحشت روانشناختی میرساند که یادآور بازیهای قدیمی ترسناک است. صداها و دیالوگهای نامفهوم کاراکترها حال و هوای عجیبی دارد و اگر در سیاهی شب و با هدفون مشغول تجربه بازی باشید؛ از این صداها وحشت میکنید. البته باید بگویم در نسخه Nintendo Switch (که من آن را تجربه کردم) کیفیت صدا گاهی اوقات کمی ضعیف است و Delay در آن وجود دارد و این موضوع باعث میشود که جو بازی گاه احمقانه بشود تا ترسناک!
source