در میانه تولید انبوه آثار تجاری و رقابت بیامان کمپانیهای فیلمسازی برای جلب نظر تماشاگران سینما، فیلمی در ژانر اکشن-کمدی روی پرده رفت؛ اثری که از منتقدان و تماشاگران، امتیازهایی متوسط و گاها پایینی دریافت کرد. اما پرسش اصلی و نگاه متمرکز اینجاست: در میان انبوه آثاری که حتی لقب یکبار مصرف برایشان تعریفی اغراقآمیز و تبلیغاتی به حساب میآید، این اثر چه جایگاهی دارد؟ آیا میتواند انتظارات ما را برآورده کند؟ نخستین و مهمترین انتظار ما از چنین آثاری، سرگرمکننده بودن است. «سران دولت» با وجود عنوانی خشک، سیاسی و شاید حتی دفعکننده، دستکم در محتوایش چیزی برای ارائه به مخاطبان سینمای سرگرمی دارد.
ویل دِرینجر، بازیگر سرشناس سینمای تجاری آمریکا، مدت کوتاهی است که رئیسجمهور محبوب ایالات متحده شده است. او در آخرین سفر خود راهی لندن میشود؛ جایی که قرار است با سم کلارک، نخستوزیر بریتانیا، دیدار کند و در یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک شرکت کنند. آنها پیشاپیش توافق میکنند که هیچ اشارهای به رسواییهای اخیر نداشته باشند، اما اوضاع در کنفرانس طبق نقشه پیش نمیرود و همهچیز شکلی غیرمنتظره پیدا میکند. این ماجرا آن دو را وارد بزرگترین و هیجانانگیزترین ماجراجویی زندگیشان میکند؛ ماجرایی که به گفته خودشان، ارزش تبدیلشدن به یک کتاب خاطرات را دارد.

شاید «هیچکس» را به یاد بیاورید؛ اثری که در سال ۲۰۲۱ با بازی باب اُدِنکِرک اکران شد و با صحنههای اکشن تماشایی و نفسگیرش، بهویژه نبرد معروف داخل اتوبوس که در فضای مجازی وایرال شد، توجه زیادی را جلب کرد. کارگردان روسی آن، ایلیا نایشولر، حالا با سومین اثر بلند خود و سومین تجربهاش در ژانر اکشن بازگشته است: «سران دولت».
نایشولر پیش از ورود به سینما، بهعنوان گیتاریست فعالیت میکرد و با ساخت موزیک ویدیوهایی به سبک POV (زاویهدید اولشخص)، توجه دارِن آرنوفسکی را به خود جلب کرد؛ توجهی که به دعوت برای ساخت فیلمی در همین سبک منتهی شد. او در سال ۲۰۱۵ با نخستین اثر سینمایی بلندش، «هِنری جانسخت» که بهطور کامل با زاویه دید اولشخص ساخته شده بود، به شهرت رسید و سپس با «هیچکس» و حالا «سران دولت» جایگاهش را در سینمای اکشن تثبیت میکند. نایشولر همچنین به دلیل بنیانگذاری شرکت فیلمسازی «ورسیوس پیکچرز» و گروه راک مستقل «Biting Elbows» نیز شناخته میشود.
سناریو «سران دولت» را یک تیم سهنفره جوان و به ظاهر کمتجربه نوشتهاند. اما این صفات را باید کنار گذاشت. آنچه در درجه اول این فیلم را به یک اثر سرگرمکننده تبدیل میکند، دقیقا همین فیلمنامه است؛ متنی پر از بگومگوها و دیالوگهای دونفره و البته با ارجاعات فراوان که به هیچ وجه حاصل کار یکنفره نمیتوانست باشد. این داستان نتیجه یک کار گروهی دقیق و حسابشده است که هم در روایت، هم در دیالوگنویسی و هم در شخصیتپردازی، یک سر و گردن بالاتر از بسیاری از آثار مشابه قرار میگیرد.

«سران دولت» با سکانسی آغاز میشود که در جشن پرهیاهو و رنگارنگ گوجهفرنگی در بونیول اسپانیا میگذرد. جشنی سرشار از انرژی و جلوههای بصری که در همان ابتدا باعث میشود برای لحظاتی فراموش کنید مشغول تماشای یک فیلم اکشن هستید. گزارشگری به نام نوئل، با بازی پِریانکا چوپرا، در حال تهیه گزارش از این رویداد سالانه بومی است. اما پشت این قابهای دوربین خبرنگار، مأموریتی جدی پنهان شده است. نوئل و تیمش، که از اعضای MI6 بریتانیا هستند، برای دستگیری یک دلال بزرگ مواد مخدر به اسپانیا آمدهاند. نقشه طبق انتظار پیش نمیرود و مأموریت با شکستی کامل و نابودی تقریبی تیم به پایان میرسد.
از همین سکانس ابتدایی، توجه ویژه به دیالوگهای هوشمندانه و کلکلهای کمدی دونفره به چشم میآید؛ رویکردی که تا پایان ادامه دارد. پرسوناژها، حتی آنهایی که قرار نیست تا پایان زنده بمانند، به تدریج و با جزئیات ساخته میشوند. نویسندگان برای کوچکترین و فرعیترین کاراکتر هم فرصتی برای بروز و تاثیرگذاری فراهم کردهاند. در بخش اکشن نیز مسیر جذابی را پیش میگیرد. تماشاگر که به پیروزیهای همیشگی گروههای MI6 و CIA در آثار انگلیسیـآمریکایی عادت کرده است، اینجا هم همان انتظار را دارد. اما متن فیلم با غافلگیریها و تعلیقهای مداوم، تا آخرین لحظه او را نگران سرنوشت گروه نگه میدارد. حتی با مرگ بیشتر اعضا، بیننده همچنان امیدوار است که نتیجه به سود آدمهای خوب رقم بخورد. این نشان میدهد تیم نویسندگان بر قواعد ساخت یک اثر سرگرمکننده در ژانر دشوار اکشن-کمدی تسلط دارند.
در سکانس بعدی، دو کاراکتر اصلی به تماشاگران معرفی میشود: جان سینا در نقش رئیسجمهور آمریکا، ویل دِرینجر، و اِدریس اِلبا در نقش نخستوزیر بریتانیا، سم کِلارک. از همان اولین برخورد و گفتوگوی این دو، نوع شخصیتشان برای بیننده روشن میشود و به دیدار پیشِ روی آنها علاقهمند میشویم. آنچه در ادامه داستان اتفاق میافتد صحنههایی است که نیازی به تعریف قصه و مسیری که میپیماید ندارد؛ چرا که قسمت اعظم سناریو در صحنههای پرتحرک و لحظات کمیک تزریق شده و به شکل تصویر درآمده است. اما نمیتوان از نکات ریز و جزئیاتی که فیلمنامه به آنها توجه کرده و وقت گذاشته است، به راحتی عبور کرد.

جدا از شخصیتپردازی حسابشده که در بخش مربوط به خود توضیح داده خواهد شد، دیالوگها نقطه قوت ویژه فیلم محسوب میشوند؛ دیالوگهایی که برای یک اثر سرگرمکننده، نهتنها زنده و پرکشش، بلکه چندلایه و چیدهشدهاند. این گفتوگوها، ضمن روشن کردن دیدگاهها، جهانبینی و حتی عقدههای شخصی دو پرسوناژ اصلی، مملو از ارجاعات ظریف و گاه طنزآمیز به فرهنگ عامه، تاریخ سینما و سیاست هستند. از اشارههای متنی و بصری به «چشمان کاملاً بسته» کوبریک و «اینک آخرالزمان» فرانسیس فورد کاپولا تا دیگر آثار کلاسیک، شوخیهای ریز و درشت با آثار سینمای تجاری معاصر و حتی طعنه به اختلافات فرهنگی، غذایی و زبانی میان آمریکا و انگلستان، همگی فضایی میسازند که تماشاگر را مدام درگیر و متمرکز نگه میدارد.
ریتم اکثر این دیالوگها، درست مانند صحنههای پرتنش فیلم، تند، پرانرژی و گوشنواز است. هیچکدام به دام توضیح اضافه یا تکرار ملالآور نمیافتند، بلکه همچون ضربآهنگ یک قطعه موسیقی، با دقت چیده شدهاند تا هم بار داستانی را منتقل کنند و هم به لحن شوخطبع و سرگرمکننده اثر وفادار بمانند. این ترکیب، «سران دولت» را از بسیاری آثار این ژانر متمایز میکند و نشان میدهد که تیم سازنده، علاوه بر مهارت فنی، به درک عمیقی از چگونگی ساخت یک اثر اکشن-کمدی جذاب و دیدنی رسیده اند.
البته نویسندگان گاهی در به کارگیری برخی شوخیها به سراغ روشهای قدیمی و بیرمق رفتهاند؛ مثل استفاده از زنگ تلفن بامزه یا بازیهای ساده با جابجایی حروف کلمات که سالهاست تازگی خود را از دست دادهاند. با این حال، «سران دولت» خوشبختانه در دام این شیوههای آسان و بیاثر نمیافتد و تمرکز اصلی خود را بر گرهافکنیهای سنجیده و گرهگشایی در زمان مناسب میگذارد. اتفاقات و گرههای گذشته در ماجرای قصه در آینده دوباره استفاده میشوند و این بازگشتها، ارزش و انسجام اثر را بیشتر میکنند. عناصر کوچک و به ظاهر سادهای مثل چیپس و ماهی خوردن سم با رقیب انتخاباتی ویل، هم در بافت روایت جا افتاده و هم با استفاده زیرکانه، تبدیل به عنصری کمیک شده است. در واقع انتخابهای بزنگاهی سناریو نشان میدهد نویسندگان برای شعور و تجربه مخاطب احترام قائلاند و او و علاقهاش را به خوبی میشناسند.

قصه در استفاده از شوخیهای موقعیت هم خلاق است؛ مثل صحنه پیشنهاد یک بره به مأمور مرزی برای عبور غیرقانونی یا صحنههای استفاده از آپشنهای ماشین ریاست جمهوری که هم طنز دارد و هم به یک لحظه اکشن مفرح گره خورده است. از دیگر نکات درخشان متن داستان، پیچشهای روایی، چرخشهای ناگهانی و ساخت چهرههای دوپهلو از نقشهای سیاسی است. در جریان اتفاقات «Heads of State» هم شخصیتهای اصلی و هم بیننده به دنبال دشمن میگردند. کسی که با نفوذ به سازمان ناتو، مشکلات متعاقبه را برای آنها ایجاد کرده است. در اینجاست که فیلمنامه با نشاندادن چهرههای سیاسیِ خاکستری و البته بازیگرهایی که از چهرهشان سخت میتوان فهمید سفید هستند یا سیاه، تا آخرین سکانس تعلیق را حفظ میکند و اثر را وارد لایههای معمایی میکند. در واقع این انتخابهای به ظاهر کماهمیت که معمولا توسط اکثر منتقدان دیده نمیشود، هم جذابیت داستان را حفظ کرده و هم باعث میشود تا پایان، پیشبینی مسیر بعدی دشوار باشد.
سناریوی «سران دولت» اگرچه در سکانسهای پایانی، بهخصوص در جلسه ناتو، لحنی شعاری به خودش میگیرد و کمی مخاطب را دلزده میکند، اما در نهایت نوع روایت این اثر نشان میدهد که یک اکشن-کمدی میتواند فیلمنامهای نسبتا غنی، پرارجاع و سرگرمکننده داشته باشد، بیآنکه به دام شوخیهای دمدستی مبتذل و دوزاری یا مسیرهای فرعی بیهوده بیفتد.
«سران دولت» از معدود فیلمهای تازه منتشرشدهای است که از تعدد کاراکترها لطمه نمیبیند. برعکس، حضور چهرههای فراوان، چه در نقش اصلی و چه فرعی، به آن تنوع بصری و لایههای عمیقتری بخشیده است. حتی شخصیتهایی که حضورشان کوتاه اما گشاینده سناریو است، در غنای فضای روایی نقش دارند و باعث میشوند تماشاگر هم با درونیات آنها و هم با جایگاهشان در قصه درگیر شود. نتیجه این است که تا آخرین لحظه، ابعاد تاریک و حلنشدهای باقی میماند که کنجکاوی بیننده را زنده نگه میدارد. این نکته وقتی ارزشمندتر میشود که بدانیم فیلم، یک اکشن همراه با لحظات کمدی فراوان است؛ ژانری که خلق چنین تنوع و عمقی در آن به مراتب دشوارتر و نیازمند ظرافت بیشتری نسبت به یک داستان معمایی صرف است.

نخستین چهرهای که با او آشنا میشویم نوئل است با بازی پراینکا چوپرا. «سران دولت» به قدری جسورانه آغاز میشود که در ابتدا تصور میکنیم نوئل تنها یک نقش فرعی یا حتی تلهای برای به دامانداختن بیننده باشد. اما حضور او رنگ و بویی مثبت و بعدی تازه از لحاظ بار اکشن به اثر میدهد. نوئل، مأموری که هم با MI6 و هم با CIA همکاری دارد، به گذشتهاش در طول قصه اشاره میشود و پیوندهای او با کاراکتر دیگر، سم، به شکلی صمیمی و جذاب روایت میشود. بازی چوپرا، نوئل را به یکی از ستونهای روایت بدل میکند و شخصیتش نه تنها در خط اصلی داستان، که در ایجاد ریتم و ضرباهنگ فیلم نیز نقشی مؤثر دارد.
جان سینا در «سران دولت» نقش ویل درینجر، رئیسجمهور ایالات متحده را ایفا میکند؛ شخصیتی که سابقه بازیگری در هالییود را دارد و با محبوبیت سینمایی وارد سیاست شده است؛ البته بیآنکه تجربهای جدی در این عرصه داشته باشد. انتخاب چنین نقشی برای سینا شاید در آغاز باعث تردید یا فاصله گرفتن مخاطب شود، اما هرچه داستان پیش میرود، فیگورهای کمیک و دیالوگهای ضربتی او همراه با بازیگر مقابلش، اِلبا، حس صمیمیت و نزدیکی را تقویت میکند. جدال زبانی میان سینا و اِلبا، آنقدر کشش دارد که گذر زمان حس نمیشود. در نتیجه سینا یکی از موتورهای سرگرمی فیلم است؛ تکههایش به جا و مؤثرند و ریتم را شاداب نگه میدارند. از همان ابتدا هم انتخاب بازیگرها برای نقشها بهدرستی انجام شده و جان سینا با انرژی و زمانبندی کمیکِ دقیقش، یکی از موفقترین انتخابهاست.

در سوی مقابل، سم کلارک با بازی ادریس اِلبا، نخستوزیر بریتانیاست؛ یک سیاستمدار سیاهپوست جدی، سختکوش و با تجربه که زندگی شخصیاش خالی از حاشیه و ازدواج است. تضاد او با ویل درینجر که یک سیاستمدار سفیدپوست محبوب و شوخطبع است که با تکیه بر جذابیت شخصی وارد عرصه سیاست شده و زندگی خانوادگی دارد، بستری عالی برای طنز و تنش فراهم میکند. فیلم از هیچیک از این تفاوتها عبور نکرده و از هر ویژگی شخصیتی این دو، برای خلق لحظات بامزه استفاده کرده است. این تضاد حتی به حوزه علایق شخصی آنها کشیده میشود: یکی شیفته سینمای کلاسیک است و دیگری طرفدار سرگرمیهای پر زرق و برق. همین تفاوت، بحثهایی متنوع و زنده بینشان ایجاد میکند که هم برای تماشاگران تازگی دارد و هم بعد تازهای به کمدی فیلم میبخشد.
بدون شک شیمی و کشش دوطرفه بازی ادریس البا و جان سینا نقطهقوتی است. شوخیها و کنایههایی که به هم میزنند، همراه با خوشمزگیهای سینا، فضایی مفرح و لذتبخش میسازد. دیالوگهای تند و تیز، موقعیتهای کمیک خلاقانه و اتفاقات غیرقابل پیشبینی به هیچ وجه کشدار یا خستهکننده نیستند. ترکیب این دو پرسوناژ، هم در ایجاد لحظات خندهدار و هم در شکلدادن به تنشهای روایی، عالی عمل کرده است. احتمالا این تجربه آنها را به همکاریهای مجدد مشتاق خواهد کرد.

در کنار شخصیتهای اصلی، نقشهای فرعی هم میدرخشند. بازیهای کاراکترهای سیاستمدار مخصوصا در طول جلسات ناتو، وجههای مختلفی از پرسوناژهای آنها و بازیهای دوپهلو درست و بهاندازهشان را عیان میکند. همچنین نقشهای بَدمَن و انگیزههایشان کاملا برای مخاطب توضیح و شرح داده میشود و با حضور یک بدمن قوی و خونخواه این اکشن-کمدی از پا نمیافتد. حتی نویسندگان برای تحول بعضی از این شخصیتها فضا و بستر مناسبی انتخاب کردهاند و به شکلی قانعکننده توانستهاند از آنها در فیلمنامه بهره بحویند.
یکی از کاراکترهای فرعی که فوقالعاده ظاهر شده مامور کومر است. جک کواید نقش یک مامور آمریکایی فدایی وطن بازی میکند. او به ویل و سم در خانه امن ریاستجمهوری در ورشو لهستان پناه میدهد و از آنها، مخصوصا رئیسجمهور آمریکا، استقبال گرمی میکند؛ همچنین در مقابل دشمنان چنان ایستادگی میکند که صحنههای چشمنواز و نفسبری را میسازد. هر چند در ابتدا به نظر یک شخصیت سطحی و شلمغز مینماید اما در آن صحنههای حمله دشمن یکتنه و به تنهایی در مقابل یک گروهان دشمن میایستد و فیلم را به سود خود میرباید.

«سران دولت» از همان سکانس افتتاحیه با انرژی و هیجان تعقیب و گریز، تماشاکننده را در دل ماجرا میاندازد و این شروع پرانرژی، تا انتها حفظ میشود. ایلیا نایشولر، که نشان داده بود در خلق صحنههای پرتحرک و بیوقفه مهارت دارد، اینبار هم با کارگردانی دقیق، ضرباهنگ سریع، تدوین تند و نماهای متنوع، محصولی ساخته که حتی در فلاشبکها هم از ریتم نمیافتد. نایشولر تمام عناصر، از فیلمبرداری و جلوههای ویژه گرفته تا موسیقی و طراحی صحنه را بیهیچ خودنمایی اضافه، در خدمت قصه قرار داده و همین هماهنگی باعث شده اثر از شلختگی روایی که در بسیاری از اکشن-کمدیها دیده میشود، در امان بماند.
«Heads of State» لحظات نفسگیر چشمگیری دارد؛ از آگاهی یک شخصیت درست پیش از اصابت گلوله اسنایپر گرفته تا درگیریهای پرهیاهو در میان جشن گوجهفرنگی که با هجوم رنگ قرمز به تمام قاب، جلوهای خاص و سرزنده پیدا کرده است. صحنههای در طبیعت هم بهخوبی در دل اکشنها جای گرفتهاند و به آن تنوع و نوعی استراحت بصری بخشیدهاند. انتخاب لوکیشنها و استفاده از المانهای محلی، در کنار صحنهپردازیهای پرجزئیات، همان امضای بصری نایشولر را یادآور میشود. او یکبار دیگر نشان میدهد که میتواند در دل خشونت و هیجان، لحنی بازیگوشانه و طنزآلود هم ایجاد کند، هرچند برخی مزاحها گاهی بیش از حد اغراقآمیز به نظر میرسند.
انتخاب بازیگران هم در کارگردانی نایشولر هوشمندانه است. حضور پراینکا چوپرا در نقش نوئل از همان ابتدا نشانهای است از توجه کارگردان به عنصر تعلیق و نگه داشتن مخاطب در حالت انتظار. همچنین ملیت روسی کارگردان و سابقه زندگی در انگلستان و ایالات متحده به نفع او و فیلمش تمام شده است. او میداند چه شوخیهایی بیینده آمریکایی و انگلیسی را نخواهد رنجاند و با داشتن سَمتی بیطرف توانسته مهارت خود را در ایجاد یک کمدی متعادل و بدون توهین به نمایش عموم بگذارد.

کاری که نایشولر انجام داده خلق یک شاهکار نبوده و نخواهد بود. ما با تارانتیو یا رابرت رودریگز یا مکدونا طرف نیستیم. کارگردان ما صرفا یک تجاریساز است. از اون انتظار بیشتری هم وجود ندارد. ستایش از او به خاطر سواد و مهارت او به اندازه محدوده سینمای مدنظرش است. به قول معروف برداشتن درست و اصولی یک لقمه به اندازه دهان. در نتیجه با طراحی میزانسن، اکشن، کنترل ریتم و مدیریت تیمش اثری ساخته که در طول زمان دو ساعته، تجربه مفرح و لذتبخش اما نهایتا یکبارمصرفی را خلق کند.
بن دِیویس، تصویربردار آثار مارتین مکدونا و همینطور فیلمهای ابرقهرمانی مارول، شاید در این اثر به دنبال خلق زبان بصری تازه نباشد، اما با همان ابزارهای آشنا، تصویری پرانرژی و سرزنده از قصه ارائه میدهد. قابها بیادا و حسابشده همراه با ریتم پرشتاب، روایت را یکدست و پویا پیش میبرند. پالت رنگی، اگر چه خاص نیست، اما با رنگهای پرکنتراست و زنده، ضربان بالای ماجرا را تقویت میکند؛ از شلیک موج قرمز در سکانس جشن گوجهفرنگی گرفته تا برق زرد و نارنجی نورهای شهری که گرما و هیجان را به قابها تزریق میکند.
جلوههای بصری، بیشک یکی از برگهای برنده «سران دولت» محسوب میشود. انفجارها، شلیکها، حرکات سریع، ضربات غافلگیرکننده و حتی اسلوموشنهای دقیق و خوشزمانبندیشده، تماشاگر را درست وسط ماجرا پرت میکنند. ترکیب این جلوهها با تدوین سریع و قاببندی متنوع باعث شده آخرین اثر نایشولر، حتی با حرکت در مسیر آشنای ژانر، حس طراوت و تنوعش را تا آخر حفظ کند. در نهایت، تصویربرداری «سران دولت» مرزهای تازهای را جابهجا نمیکند، اما با ضرباهنگی هماهنگ و رنگآمیزی حسابشده، فضایی خلق میکند که روی پرده بزرگ، هم تماشایی است و هم پرهیجان.

موسیقی «سران دولت» هم بهخوبی با فضای روایت هماهنگ شده است. قطعهها پرانرژیاند و ضربآهنگشان دقیقاً با ریتم تعقیب و گریزها و لحظات پرتنش همخوانی دارد. در صحنههای کمدی با دیالوگهای پرکشش که به سرعت صحنههای اکشن نیستند، موسیقی با زیرلایهای طنزآلود، حس بازیگوشی فیلم را تقویت میکند. بهطور کلی، انتخاب قطعاتی از سبکهای گوناگونی چون راک، فولکلور و پاپ باعث شده تماشاگر هر لحظه با ریتم قصه همراه باشد و تجربهای سرزنده و سرگرمکننده از موسیقی و تصویر داشته باشد.
«سران دولت» در اصل فیلمی است درباره همکاری و اتحاد؛ حتی وقتی پرسوناژها با پسزمینهها و طرز فکرهای کاملاً متفاوت کنار هم قرار میگیرند. تضادهای شخصیتی بین ویل درینجر و سم کلارک نشان میدهد چگونه تفاوتها میتوانند به تکمیل تیم و حل بحرانهای بزرگ کمک کنند. در واقع جایی که فداکاری و مسئولیتپذیری سرلوحه و پیشرو باشد، اختلافات و مشکلات بزرگ حل خواهند شد. البته که اثر با تعنههای سیاسی به شرایط کشورهای اروپایی و اتحادشان در ناتو در زیرمتن خود، اعتراضها و گلههایی از عدم صداقت و تمایلش به صلح را نیز بر دوش میکشد.
«سران دولت» یک شاهکار نیست. یک اثر کامل و بینقص هم نیست و همه با این موضوع موافق و در صلحاند. اگر به دنبال تماشای یک اثر متفاوت یا نو هستید، این فیلم، فیلم شما نیست. اما اگر دو ساعت زمان خالی دارید و به دنبال تماشای صحنههای هیجانانگیز، پرتحرک و البته کمیک و کلکلهای شنیدنی و دیدنی دو مرد جذاب همچون ادریس البا و جان سینا در نقشهایی جالب میگردید، مطئمن باشید سرگرمتان میکند و در وسط کار شما را از خستگی وادار به توقف نمیکند.
امتیاز نویسنده: ۷ از ۱۰
source