سریال با فلشبکی از زندگی گذشتهی کارول و هلن آغاز میشود. پلانهایی که نشان میدهد، کارول تا چه اندازه خسته و بیرمق بوده است و در عوض هلن سرشار از حس زندگی بهدنبال کشف ناشناختهها میرفته. این دو نفر در سکانسی خندهآور به یک هتل یخی در نروژ میروند، جائی که همه چیزش حتی تختخواب آن از یخ است. هلن در این وضعیت مشغول لذت بردن از شفق قطبی است و کارول از سرمای زیاد ادرارش گرفته! این پلانها پر از ریزهکاریهای فوقالعادهای برای پرداخت سریال است. اول اینکه گیلیگان با این سفر به شخصیتاش نزدیکتر میشود و به خلقیات و روابط خصوصی کارول بیشتر میرسد. در چنین شرایطی مخاطب بیشتر از قبل با قهرمانی که قرار است دنیا را نجات دهد، ارتباط برقرار میکند.
هتل یخی ابتدای این قسمت استعارهای از همهی آن چیزی است که جهان فیلمساز را در آینده میسازد. یک ناخودآگاه جمعی در این مکان حضور دارد، چیزی شبیه اتمسفری که بعد از فراگیر شدن آن ویروس در دل روایت به جریان میافتد
از طرفی هم این سفر یخی برای جهان سریال یک فضاسازی فوقالعاده بهشمار میآید. وقتی که هلن و کارول به این هتل یخی میرسند، مسئول هتل دربارهی هویت این مکان یخزده حرف میزند: «نسل بشر در زمان عصر یخبندان با یخچالهای طبیعی همزیستی داشته. سرما عصبهای باستانی رو تحریک میکنه. سرما باعث میشه که یک ارتباطی ذاتی رو با دنیا حس کنیم.» همهی این سکانس اشاره به ناخودآگاه جمعی انسان دارد. غار، عصبهای باستانی، همزیستی و طبیعت. اینها همه یک مقدمهی جذاب برای جهانی هستند که قرار است گیلیگان بهشان بپردازد. این ناخودآگاه جمعی که در اینجا بهطرز خندهداری بهتصویر کشیده میشود، چیزی است که قرار است در آینده تبدیل به دیستوپیایی شود که کارول را همانند این سرما آزار میدهد. کمدی سیاهی که گیلیگان در این پلانها به راه انداخته همان حسی است که او به متصل شدن همهی انسانها به یکدیگر دارد.
هتل یخی ابتدای این قسمت استعارهای از همهی آن چیزی است که جهان فیلمساز را در آینده میسازد. یک ناخودآگاه جمعی در این مکان حضور دارد، چیزی شبیه اتمسفری که بعد از فراگیر شدن آن ویروس در دل روایت به جریان میافتد. کارول شبیه روزهای آیندهاش که از «همسانسازی» در رنج است، در اینجا هم از این ناخودآگاه باستانی که همهی آدمها را به یکدیگر متصل نگه میدارد، راضی نیست. اما در عوض هلن لذت میبرد، شبیه رضایتی که قبل از مرگاش نسبت به این ویروس داشته است. هلن با شعف خاصی شفق قطبی (رویدادی که به اعتقاد تمدنهای قدیمی باعث پیوند انسان با گذشتگان میشود همان خودآگاه و ناخوآدگاه جمعی که گیلیگان به دنبالاش است) را نگاه میکند اما کارول ناراحت از اینکه هلن بهدنبال حرفای یک جماعت به اینجا آماده است، به دستشویی میرود.
source