گیم‌پلی بازی ترکیبی از جمع‌آوری سرنخ، حل پازل و مدیریت زمان است. درواقع می‌توانم بگویم این بازی شبیه به پرونده‌های معمایی جنایی است که این روزها در کنار بازی‌های رومیزی طرفدار پیدا کرده است. کارمن سندیگو با الهام از این پرونده‌ها ساخته شده و رسما یک پرونده تعاملی با المان‌های بازی‌های ویدیویی است و نه چیزی بیشتر. بازیکنان به شهرهای مختلف جهان مانند پاریس، ریودوژانیرو، توکیو و قاهره سفر می‌کنند و از طریق تعامل با کاراکترهای غیرقابل بازی (NPCها) سرنخ‌هایی درباره هویت و مکان دزد یا قاتل جمع‌آوری می‌کنند (بازی چندین پرونده در خود دارد که هر یک راز خودش را دارد) هر تصمیم، از انتخاب مقصد سفر تا حل یک پازل، مقداری از زمان محدود بازی را مصرف می‌کند. هر پرونده معمولاً یک بازه زمانی مشخص (مثلاً یک هفته در دنیای بازی) دارد و اگر بازیکن سرنخ‌های اشتباه را دنبال کند یا زمان را به درستی مدیریت نکند، ممکن است پرونده با شکست مواجه شود و مجبور باشید تمام جریان را از اول طی کنید؛ درست مثل یک بازی فکری تک‌نفره.

این مکانیک مدیریت زمان، لایه‌ای استراتژیک به بازی اضافه می‌کند و ارزش تکرار بازی را بالاتر می‌برد و صد البته اینکه تسلط به زبان انگلیسی برای حل معماها را ضروری می‌سازد؛ مشابه آنچه در بازی‌های رومیزی مانند Clue یا Sherlock Holmes Consulting Detective دیده می‌شود. علاوه بر این، بازی شامل مینی‌گیم‌هایی مثل قفل‌شکنی، هک کردن سیستم‌ها و استفاده از زیپ‌لاین است که به تنوع گیم‌پلی کمک می‌کنند. با این حال باید اعتراف کرد مکانیزم گیم‌پلی در این لحظات آنقدر ساده است که حقیقتا آن‌ها را پس از چند ساعت تکراری و خسته‌کننده می‌کند.

گرافیک بازی با سبک کارتونی و رنگارنگ خود، به خوبی حال و هوای انیمیشن نتفلیکس را بازسازی می‌کند. موسیقی و صداگذاری نیز با دیالوگ‌های طنزآمیز و تم‌های آشنای فرنچایز، تجربه‌ای نوستالژیک ارائه می‌دهند. اما روی کنسول‌ها، برخی از لودینگ‌های طولانی (بین ۵ تا ۳۰ ثانیه) و افت فریم در بخش‌های شلوغ، از نقاط ضعف فنی بازی به شمار می‌روند.

source

توسط elmikhabari.ir