05 مرداد 1404 ساعت 15:50
بزرگترین بمب هستهای تاریخ با وجود قابلیت تخریب بیسابقه، هرگز به مرحله تولید انبوه نرسید. اما چرا این هیولای هستهای هرگز ساخته نشد؟
در روز ۳۰ اکتبر سال ۱۹۶۱، اتحاد جماهیر شوروی با آزمایش «بمب تزار» (Tsar Bomb)، به عنوان عظیمترین و قدرتمندترین سلاح هستهای ساخته شده، بر فراز خلیج میتیوشیخا در مجمعالجزایر نووایا زملیا در قطب شمال، فصل جدیدی از جنگ سرد را رقم زد. این بمب، که در ابتدا با نام «کوزینا ماتر» شناخته میشد، با قدرت تخمینی ۵۰ مگاتن TNT (معادل پنجاه میلیون تن TNT) منفجر شد. این رقم، بیش از ۳۳۰۰ برابر قدرت تخریبی بمب اتمی است که در پایان جنگ جهانی دوم بر شهر ناکازاکی ژاپن انداخته شد.
آزمایش بمب تزار نه تنها نمایشی خیرهکننده از اوج تواناییهای فنی و مهندسی اتحاد جماهیر شوروی در عرصه فناوری هستهای بود، بلکه به عنوان یک هشدار جدی و یادآوری تکاندهنده از پیامدهای فاجعهبار و غیرقابل تصور سلاحهای هستهای عمل کرد. شدت انفجار به حدی بود که موج انفجار آن، چندین بار کره زمین را در نوردید و امواج شوک حاصل از آن شیشههای پنجرهها را تا فاصله ۶۴۴ کیلومتری محل آزمایش در هم شکست. گلوله آتشین عظیم ناشی از این انفجار که تا ارتفاع ۴۰ کیلومتری گسترش یافت، درخششی باورنکردنی داشت و از فاصلههای بسیار دور از جمله آلاسکا، گرینلند و حتی شمال نروژ، قابل مشاهده بود.
با وجود اینکه این آزمایش در منطقهای دورافتاده و عمدتاً خالی از سکنه انجام شد، تأثیرات و پیامدهای آن جنبهای جهانی داشت. این رویداد به نمادی قدرتمند از تشدید رقابت تسلیحاتی میان ابرقدرتها در دوران جنگ سرد تبدیل شد و تنشها را در سطح بینالمللی افزایش داد.
نکته قابل توجه این است که قدرت ۵۰ مگاتنی اعلام شده، تنها نیمی از توان طراحی شده برای این بمب بود؛ طرح اولیه که توسط فیزیکدان برجسته هستهای، ادوارد تلر ارائه شده بود و «ساندیال» (Sundial) به معنای «ساعت آفتابی» نام داشت، قادر به تولید بازدهی تا ۱۰۰ مگاتن TNT بود. حال این پرسش اساسی مطرح میشود که با وجود این توانایی تخریب بیسابقه و نمایش قدرت شوروی، چرا بزرگترین بمب هستهای تاریخ هرگز به مرحله تولید انبوه و عملیاتی نرسید؟
پروژه هولناک توسعه بزرگترین بمب هستهای تاریخ
در اوایل دهه ۱۹۵۰ میلادی که دوران پرتنش جنگ سرد در اوج خود قرار داشت، «ادوارد تلر»، فیزیکدان هستهای برجسته و پدر بمب هیدروژنی، طرحی هولناک را برای ساخت بزرگترین بمب هستهای تاریخ با ابعاد و قدرتی بیسابقه به کمیته مشاوره عمومی کمیسیون انرژی اتمی ایالات متحده آمریکا ارائه داد. این پروژه عظیم که «ساندیال» نامگذاری شده بود، از بمب تزار شوروی، که بعدها به نمادی از حداکثر قدرت تخریب در زرادخانههای هستهای تبدیل شد، نیز فراتر میرفت.
ساندیال با قدرت تخمینی کمتر از ۱۰ گیگاتن TNT (معادل ده میلیارد تن TNT) طراحی شده بود. برای درک مقیاس این عدد باید ذکر کنیم بمبی که در جنگ جهانی دوم بر فراز ناکازاکی فرود آمد، تنها معادل حدود ۲۱ کیلوتن TNT قدرت داشت. این بدان معناست که قدرت ساندیال تقریباً ۴۸ هزار برابر بمب ناکازاکی بوده است. به عبارت دیگر، این سلاح قادر بود قدرتی معادل انفجار همزمان ۶۷۰ هزار بمب در مقیاس هیروشیما را تولید کند.
بازدهی برنامهریزی شده برای ساندیال حتی از این هم فراتر میرفت و تقریباً دو برابر محمولههای هستهای شناخته شده در آن زمان که بین ۴ تا ۶ گیگاتن تخمین زده میشدند بود. این سلاح نه تنها برای ایجاد تخریب در مقیاس منطقهای، بلکه برای ایجاد ویرانی فاجعهبار در مقیاس جهانی و به چالش کشیدن بقای بشریت طراحی شده بود.
عواقب بالقوه ناشی از توسعه و استفاده از چنین سلاحی، بسیار ناراحتکننده و ترسناک بود. تصور جهانی که در آن سلاحی با چنین قدرت تخریبی عظیمی وجود داشته باشد، هراس از یک جنگ هستهای تمام عیار و پیامدهای غیرقابل جبران آن را تشدید میکرد.
چرا تلر ساخت بمب ساندیال را پیشنهاد داد؟
ممکن است این سوال پیش بیاید که انگیزه اصلی ادوارد تلر، برای ارائه پیشنهاد بزرگترین بمب هستهای تاریخ با چنین ابعاد ویرانگری مانند ساندیال چه بود؟ ریشه این جاهطلبی علمی و نظامی را باید در پیشرفتهای نظری در طراحی سلاحهای هستهای جستجو کرد. مفهوم ساندیال بر پایه مجموعهای از واکنشهای هستهای مرحلهای که از طرح مفهومی «پیکربندی تلر-اولام» (Teller-Ulam) بهره میبرد و به عنوان رویکرد نوآورانه در واکنشهای هستهای شناخته میشد، بنا شده بود.
این ایده که انقلابی در طراحی سلاحهای هیدروژنی ایجاد کرد، اساساً شامل یک مرحله اولیه شکافت هستهای (مانند بمب اتمی) بود که انرژی لازم برای برانگیختن مرحله دوم، یعنی واکنش همجوشی هستهای را فراهم میکرد. با زنجیرهسازی هوشمندانه چندین مرحله از این واکنشهای همجوشی، که با استفاده از مواد خاص و طراحی دقیق هندسی صورت میگرفت، از نظر تئوری امکان دستیابی به قدرت انفجار نامحدود وجود داشت. اگرچه ساندیال به دلایلی که پیشتر اشاره شد، هرگز از مرحله طرح نظری فراتر نرفت و ساخته یا آزمایش نشد، اما خود این ایده نمایانگر اوج جاهطلبیهای دوران جنگ سرد در حوزه فناوری هستهای بود.
جالب است بدانیم که ایده انفجارهای هستهای زنجیرهای که اساس کار سلاحهای گرماهستهای است، پدیدهای جدید نبود. در واقع، همین مفهوم بود که هسته اصلی طراحی بمب تزار شوروی را تشکیل میداد. بمب تزار که به عنوان قویترین سلاح هستهای تاریخ شناخته میشود، یک بمب سه مرحلهای بود. به همین ترتیب بمب «قلعه براوو» که توسط ایالات متحده در سال ۱۹۵۴ در جزایر مارشال آزمایش شد، یک بمب دو مرحلهای بود و یکی از قدرتمندترین آزمایشهای هستهای آمریکا محسوب میشود. هر دو این سلاحها توسط دانشمندان برجستهای چون ادوارد تلر و استانیسلاو اولام ساخته شدند.
چرا مخربترین بمب تاریخ متولد نشد؟
- بمب هستهای تزار
شاید یکی از پرسشهای مهم در مورد طرحهای جاهطلبانه ادوارد تلر، به سرانجام رسیدن یا عدم رسیدن آنها باشد. در پاسخ به این سوال که آیا ساندیال ساخته شد یا خیر باید گفت که این سلاح مخرب هیچگاه از مرحله طرح اولیه فراتر نرفت و هرگز ساخته یا مورد آزمایش قرار نگرفت. ریشه این طرح به جلسات محرمانه تلر با مقامات و دانشمندان برجسته در دهه ۱۹۵۰ بازمیگردد.
در یکی از این جلسات کلیدی با کمیته مشورتی عمومی کمیسیون انرژی اتمی آمریکا، تلر ایدهای مبنی بر توسعه «انفجارهای بسیار بزرگتر» را مطرح کرد. او در این نشست، گزارشی از پیشرفت تحقیقات در آزمایشگاه ملی لیورمور ارائه داد و از توسعه دو طرح مفهومی جدید بمب به نامهای «نومون» (Gnomon) و ساندیال خبر داد.
بر اساس اظهارات تلر، بمب نومون قرار بود یک سلاح با بازدهی بسیار بالا، معادل ۱۰۰۰ مگاتن باشد. این عدد به تنهایی هولناک است، اما نکته غافلگیرکنندهتر این بود که نومون به عنوان یک «بمب اولیه» طراحی شده بود تا انرژی لازم برای فعالسازی و انفجار ساندیال را فراهم کند. به عبارت دیگر، نومون نقش ماشه را برای انفجاری با قدرت تخریب قابل قیاس با ۱۰,۰۰۰ مگاتن TNT ایفا میکرد.
بسیاری از اظهارات و جزئیات فنی ارائه شده توسط تلر تا به امروز نیز محرمانه باقی مانده است. گزارشها حاکی از آن است که پس از خروج تلر از جلسه، دانشمندان دیگر از ابعاد پیشنهاد او شگفتزده شده بودند. یکی از حاضران با اشاره به پیامدهای زیستمحیطی فاجعهبار چنین سلاحی، اظهار داشت: «این بمب زمین را آلوده میکند.» همچنین، فیزیکدان برجسته، ایزیدور رابی که بعدها برنده جایزه نوبل شد، با تردید به این طرح نگریست و آن را بیشتر شبیه به یک شیرینکاری تبلیغاتی دانست.
آزمایشگاه لیورمور برخلاف تصور رابی، سالها به کار بر روی پروژه «نومون» ادامه داد. شواهد نشان میدهد که این آزمایشگاه حتی قصد داشت یک نمونه اولیه از این بمب را در چارچوب عملیات «ردوینگ» (Operation Redwing) در سال ۱۹۵۶ آزمایش کند. با این حال، به دلایل نامعلومی این آزمایش هستهای در نهایت لغو شد.
طرحی که میتوانست جهان را به عصر یخبندان هستهای بکشاند
هرچند بمب هستهای ساندیال هیچگاه از مرحله طرح و ایده فراتر نرفت و به صورت عملی ساخته نشد، اما در تاریخ به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین سلاح اتمی که تاکنون توسط بشر طراحی شده، ثبت شده است. برخلاف بسیاری از سلاحهای هستهای سنگین و بزرگ که نیاز به زیرساختهای پیچیده برای جابجایی و استقرار داشتند، طرح این بمب به گونهای بود که قابلیت سرهمبندی و انفجار در هر مکان دلخواه را بدون نیاز به حمل و نقل فراهم میکرد. این ویژگی، همراه با قدرت تخریب عظیم پیشبینی شده، باعث شد تا لقب «بمب نهایی» را به ساندیال بدهند.
پیشبینی دقیق میزان تخریب ناشی از انفجار چنین سلاحی، چالشی عظیم است. با این حال برخی برآوردها حاکی از آن است که انفجار ساندیال میتوانست یک گلوله آتش با شعاع تقریبی ۴۰۰ کیلومتر ایجاد کند. برای درک بهتر این مقیاس باید گفت که این شعاع به قدری گسترده است که بخش قابل توجهی از خاک برخی کشورهای اروپایی، مانند انگلیس یا فرانسه را در بر میگرفت و آنها را به مدفنی از خاکستر و آتش تبدیل میکرد.
قدرت تخریب ساندیال به مراتب فراتر از ویرانگرترین رویدادهای طبیعی ثبت شده بود. به عنوان مثال، این سلاح حدود یک سوم قدرت فوران کوه تامبورا در سال ۱۸۱۵ را دارا بود. فوران تامبورا که عظیمترین فوران آتشفشانی ثبت شده در تاریخ بشر محسوب میشود، حدود ۳۰ گیگاتن انرژی آزاد کرد و منجر به «سال بدون تابستان» در سراسر جهان شد.
اگر ساندیال ساخته و منفجر میشد، پیامدهای آن به مراتب فراتر از محدوده جغرافیایی انفجار میرفت و اثرات زیستمحیطی جهانی در مقیاس وسیع و غیرقابل تصور را به دنبال داشت. حجم عظیم گرد و غبار، بقایا، دود و خاکستر که در جو منتشر میشد، میتوانست سپری ضخیم در برابر نور خورشید ایجاد کند. این پدیده که به «زمستان هستهای» معروف است، منجر به کاهش شدید دمای جهانی، اختلال گسترده در الگوهای آب و هوایی و نابودی تقریباً کامل بخش کشاورزی میشد.
این فاجعه قحطی گسترده و گرسنگی جهانی را رقم میزد و بسیاری از کشورها را در معرض ناآرامیهای داخلی و درگیریهای مسلحانه قرار میداد. مسئله جدی دیگر، ریزش باران رادیواکتیو بود که بسته به محل دقیق انفجار، شرایط آب و هوایی و واکنش فوری و بلندمدت جامعه شدت اثرات آن متغیر بود. این شامل نیاز مبرم به آمادگی برای پناهگاههای مناسب، دسترسی به آب آشامیدنی پاک، ذخایر غذایی کافی و اقدامات اضطراری برای محافظت از جمعیت در برابر تشعشعات کشنده بود.
مرز باریک میان پیشرفت و نابودی
حتی در دوران اوج مسابقه تسلیحات هستهای، سودمندی عملی سلاحی در مقیاس ساندیال به شدت مورد تردید قرار گرفت. منتقدان برجسته و کارشناسان نظامی آن دوران با اشاره به ابعاد و قدرت تخریب بیسابقه آن، اذعان داشتند که احتمال استفاده واقعی و تاکتیکی از چنین سلاحی بسیار اندک است. دلیل این امر، ویرانگری حتمی و طاقتفرسای آن بود که به هیچ وجه قابل کنترل یا مدیریت نبود. تنها سناریویی که میتوانست توجیهگر استفاده از چنین قدرتی باشد، سناریوهای نابودی کامل و فراگیر زمین بود.
ساندیال نه تنها نمادی از اوج توانمندیهای تخریبی بشر، بلکه یادآور عدم وجود هیچگونه محدودیت در تخیل انسان هنگامی که به سوی نابودی سوق داده میشود، است. این طرح حتی در مرحله ایده، پرده از تاریکترین احتمالات تواناییهای فناورانه برداشت و جهانیان را با این واقعیت تلخ مواجه ساخت که چگونه علم و فناوری میتوانند در خدمت مخربترین اهداف قرار گیرند.
ساندیال را نمیتوان به عنوان یک ابزار جنگی در معنای متعارف آن تلقی کرد. بلکه این طرح بیشتر به یک فرضیه تلخ و هشدار جدی بدل شد؛ هشداری صریح در مورد مرز شکننده میان پیشرفت علمی بیحد و حصر و خودویرانگری قطعی بشریت. این طرح درسی آشکار به ما میدهد و آن این است که قدرت واقعی بشریت نه در ساختن ابزارهای ویرانگرتر، بلکه در تضمین عدم تحقق و کاربرد آنها در آینده نهفته است.
source